آنهائی که برای شخصیت قهرمانان هم ارزش قائل نمی شوند!

0
260

در میان شهروندان هر سرزمینی، ضمن حضور مردمان عادی آنجا، افراد متشخص و نخبه نیز هستند؛ که هر کدام شان در یکی از امور مربوط به کل جامعه سرآمد و برتر می باشند. از آن جمله در مورد ورزش در هر رشته ای از آن، ورزشکاران زبده و ماهر و کارکشته ای وجود دارند؛ که نه فقط خودشان به برتری خویش مباهات دارند؛ بلکه آن دسته از هم میهنان ایشان نیز، به وجود این قهرمانان ملی در کشورشان افتخار می کنند. اما هزاران افسوس، که در بعضی از ممالک جهان، دولتمردان نادانی بر سر کار هستند؛ که از اعتبار و برجستگی این نخبگان ورزش در آن سرزمین، نه چیزی درک می کنند؛ و نه اسباب رفاه بیشتر ایشان را فراهم می نمایند. برعکس تا می توانند، جهت تخطئه کردن شخصیت این زبدگان به هر کار غیر اخلاقی هم دست می زنند!

همیشه و در همه جا مرسوم است؛ کشورهائی که خودشان از داشتن ورزشکاران برجسته و قهرمان بی بهره هستند؛ با پرداخت کردن مبالغی پول قابل توجه به چند تن از قهرمانان ملی ورزش در سایر ممالک گیتی، ایشان را در تیم مورد نظرشان در کشور خویش به کار می گیرند. تا با حضور این افراد شاخص در یک رشته ورزشی، بتوانند برای خودشان بارقه ای از تحولات مثبت ورزشی را جرقه بزنند. تا از دیگر سرزمین های دنیا عقب نمانند!

مدتی پیش سازمان ورزش در کشور یونان، به دلائلی که در بالا مطرح گردید؛ دو تن از ورزشکاران ایرانی در رشته فوتبال را، که از قهرمانان این ورزش پر طرفدار و نامی در ایران و برخی دیگر از کشورهای جهان می باشند؛ را به استخدام تیم ملی خودشان در آوردند. تا با حضور این دو جوان ورزشکار نخبه و نمونه ایرانی، بتوانند برای خودشان در میدان های مبارزه، برتری های مورد نظرشان را ایجاد کنند. از آنجائی که آدمی برای هر کار مثبت و اخلاقی که بخواهد انجام بدهد؛ می بایست که در نهایت آزادگی تصمیم مورد نظرش را بگیرد. آقایان مسعود شجاعی و احسان حاج صفی، دو تن از ورزشکاران برجسته فوتبال در ایران، دعوت فدراسیون فوتبال یونان را پذیرفتند؛ تا هنگام برقراری چنین مسابقاتی، آن هم در سطح بین المللی، برای تیم ملی فوتبال یونان توپ بزنند؛ و در این زمینه افتخاراتی را برای این سرزمین به وجود بیآورند!

اما در نهایت تأسف، مسؤلان رده بالای ورزش در ایران، و نیز شخصیت های سیاسی دیگر وزارتخانه های کشور، اخیرا در ارتباط با بازی این آقایان در تیم پانیونیوس یونان، در مقابل تیم مکابی تل آویو، که در روز پینج شنبه گذشته برگزار گردید؛ در مصاحبه های خودشان، اراجیفی را مطرح ساختند؛ که نه از بها دادن به تصمیمات شخصی افراد در گفتارشان خبری بود؛ و نه از نگاه حرفه ای بدان پرداختند!

به گزارش ایسنا، بهرام قاسمی سخنگوی وزارت امور خارجه رژیم آخوندی در ایران، امروز دوشنبه شانزدهم امرداد 1396 خورشیدی، برابر با هفتم اوت 2017 میلادی، در یک نشست خبری که با خبرگزاران رسانه های دیداری و شنیداری کشور داشت؛ در مورد بازی کردن آقایان مسعود شجاعی و احسان حاج صفی در تیم پانیونیوس یونان در مقابل تیم مکابی اسرائیل گفت: ” مواضع ما در مقابل رژیم صهیونیستی مشخص است، که آن را به رسمیت نمی شناسیم؛ و در حوزه ورزش هم سیاست ما عدم رویارویی بوده، و در این خصوص وزارت ورزش باید پاسخگو باشد. که البته آنها این اقدام را محکوم کرده اند!

خبرگزاری تسنیم هم می گوید؛ سایت رادیو ورزش یونان با اشاره به بیانیه فدراسیون فوتبال ایران نوشته است: ” در حالی که وزارت امور خارجه اسرائیل، از حضور ملی پوشان ایرانی در تیم پانیونیوس یونان، در بازی برابر تیم مکابی تل آویو در چارچوب لیگ اروپا قدردانی کرده است؛ فدراسیون فوتبال ایران خواهان عذرخواهی مسعود شجاعی و احسان حاج صفی گشته است. ” !

مگر یک حکومت تا چه اندازه باید ضد ملی و ضد بشری و ضد ایرانی باشد؛ که با چنین نادانی رنج آوری، مرد و زن و پیر و جوان و کودک و کهنسال یک سرزمین را، به هر بهانه ای در انظار خودی و بیگانه برنجاند؛ آبرو و شخصیت شان را نیز به پشیزی هم نخرد؟ مگر مردم یک سرزمین، تا چه اندازه باید بخش اهانت شنیدن شان اینگونه ” ملس ” باشد؛ که هر چه دشمن خود و سرزمین اش عنوان کند؛ را بشنود و زیر سبیلی در بکند؟!

هر چند که این دو جوان قهرمان ایرانی، با این کار تاریخی خودشان، دهان کجی فراموش ناشدنی به سران جنایتکار رژیم بی مقدار آخوندی در کشورشان نمودند. اما شایسته تر این بود، که ملت آزاده ایران به ویژه قشر ورزشکار مملکت، به گونه ای که دوست بفهمد و دشمن هم آتش بگیرد؛ دست کم در رسانه های ارتباط همگانی در مملکت، مخصوصا در همین رسانه های اینترنتی تلگرام و اینستاگرام و امثالهم، از خصلت ورزشکارانه و قهرمانانه این دو جوان تقدیر نمایند و برای شان آرزوی موفقیت بکنند. چه آخوند خامنه ای را خوش آید و چه نه؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیتلگراف: سرزنش سیاسیون جمهوری اسلامی پس از سلفی با دیپلمات ارشد اروپایی
مقاله بعدی10 نکته درباره “وزرای پیشنهادی” روحانی برای کابینه دوازدهم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.