آمریکا و کوبا بعد از پنجاه سال قهر، آشتی می کنند!

0
107

 مبادله آلن گروس آمریکائی با سه زندانی کوبائی، که از سال 1981 میلادی به عنوان جاسوس در آمریکا زندانی بوده اند؛ پیش زمینه و زیرساخت ایجاد روابط مجدد سیاسی و اقتصادی، در میان دو کشور آمریکا و کوبا را فراهم آورده است. پرزیدنت اوباما و رائول کاسترو رئیس جمهور کشور کوبا، پس از یک مذاکره تلفنی طولانی در چهارشنبه شب هفته گذشته به این نتیجه رسیدند؛ که بیش از این میان دو کشور بی اعتنائی به همدیگر وجود نداشته باشد؛ و دوباره مناسبات گذشته را میان خودشان برقرار نمایند!

این ظاهر قضیه است، از آنجائی که هیچ ظاهری بدون باطن و موجودیت درونی نیست؛ باید قبل از آنکه از شنیدن چنین خبری متعجب گردیم؛ به درون ماجرا توجه نمائیم، و تا جائی که مقدور باشد، ریشه های اتخاذ چننین تصمیم ناگهانی میان رؤسای این کشورها را بکاویم و پیدا کنیم. اختلافات میان آمریکا و کوبا، با روی کار آمدن رئیس جمهوری پیشین کوبا فیدل کاسترو پدید آمد. رئیس جمهور کمونیست کوبا، که هنگام دانشجوئی اش در کشور شوروی سابق( روسیه کنونی ) به این حزب گرویده بود؛ آنچنان ” کاتولیک تر از پاپ ” شده بود؛ که گرایش های کمونیستی خودش را، از مبتکران این ایدئولوژی نیز جدی تر می گرفت؛ گاهی تا جائی پیش می رفت، که لنین و استالین هم به گرد پایش نمی رسیدند!

اما فقط به این دلیل که کوبا به روش کمونیستی اداره می گردید؛ زمینه های اختلاف میان واشنگتن و هاوانا چیده نشده بود. بلکه دلائل دیگری در این رابطه مدخلیت داشتند. به طور مثال در آن دوران، دنیا دارای دو قطب قوی که اصطلاحا در آن زمان به آنها ” ابرقدرت ” می گفتند بود. منظور کشورهای ایالات متحده آمریکا، و شوروی سوسیالیستی کمونیستی سابق بودند؛ که همواره برای به زمین کوبیدن آن دیگری، و از آن خود کردن لقب یگانه کشور ابرقدرت گیتی، جنگی سرد میان شان برقرار بود؛ و شعله های خاموش این جنگ نیمه آشکار، به ممالکی که با این دو کشور رابطه های دوستی داشتند نیز سرایت می کرد. چنان که می دانید، شوروی ها از هیچ کوششی برای تأثیرگذاری بر روی جوانان ایرانی پر شور آن زمان فروگذاری نمی کرد. و جهت ساری نمودن دیدگاه های کمونیستی خودشان درون ایران، به کمک همان جوانها در کشور ما هم، احزاب مختلف کمونیستی را راه اندازی کرده بود !

نمونه بارز آن گروه ها، شورش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی که از نوکران کمونیست ها به شمار می رفت؛ و توده ای هائی بودند که تصور می کردند؛ با گرایش به حزب کمونیست می توانند خودشان را در سلک روشنفکرها جا بدهند؛ و از مزایای آن بهره مند بشوند. اما در آن موقع که آمریکا از هم پیمانان ایران به حساب می آمد؛ و چون در رقابتی سرسختانه با کشور شوروی سابق داشتند؛ به هر طریقی که شده، اجازه نمی داد که کمونیست ها بتوانند در ایران به آشکارا فعالیت داشته باشند. کشور کوبا هم که با حضور یک رئیس جمهور کمونیست اداره می شد؛ اگرچه که در ضلع جنوبی قاره آمریکا و در نزدیکی کشور ایالات متحده بود؛ نمی توانست دوستی آمریکائی ها را به سوی خودش جلب نماید!

چون که آمریکا نمی توانست در صحنه های بین المللی، به ایفای دو نقش متفاوت که ماهیت جداگانه ای با یکدیگر دارند بپردازد. از یک سو، باید به کشور متحد و هم پیمان خودش کمک کند تا نگذارد که ایران به کام کوسه های کمونیست بلعیده بشود. و از سوئی دیگر هم، نمی توانست همزمان با مخالفت کردن با حزب کمونیست، با کشور همقاره ای خودش که رهبر آن کمونیست بسیار دگمی هم بود رابطه دوستی داشته باشد. البته بدیهی است که در این رابطه، ایران بزرگ و قوی و ثروتمند، بیش از کوبای فقیر، برای آمریکائی ها جاذبه برای برقراری دوستی داشته باشد. چون بالاخره حمایت های دوستانه یک ابرقدرت، صد در صد یک ” بده و بستان ” سیاسی نیز هست!

اما چرا اکنون و در این قسمت از تاریخ، آمریکا می خواهد با کوبا رابطه سیاسی – اقتصادی داشته باشد؟ یعنی حالا که ایران دیگر متحد و همپیمان آنها نیست؛ پس دلیلی وجود ندارد؛ که اینها با کوبا همچنان در حالت قهر و عدم ارتباط باقی بمانند. اتفاقا این نیز دلیل دوستی مجدد این دو کشور نیست. آمریکا می داند که حکومت اسلامی در ایران، تلاشی مستمر را به کار برده و می برد؛ که از یکی از کشورهای موجود در آمریکای جنوبی، برای خودش در آن منطقه، یک ” حیاط خلوت ” تدارک ببیند؛ و با هزینه نمودن دارائی های مردم ستمدیده ایران برای مردمان کشورهای دیگر، ضمن جلب دوستی سران آن کشورها، پایگاه امنی هم برای خودش در نزدیکی ایالات متحده تدارک ببیند!

به یاد داریم که چه کمک هائی به بولیوی و ونزوئلا کردند، که خودشان را از انزوای بین المللی نجات بدهند. رئیس جمهوری آمریکا، می خواهد که ” علاج واقعه ” را، قبل از وقوع آن بنماید. چون رژیم آخوندی با روسیه دارای رابطه های سیاسی – اقتصادی می باشد؛ و چون هنوز کوبا با آنکه فیدل مرده و رائول جایش را گرفته، همچنان با روسها دوستی دارند. برقراری مجدد رابطه های دوستانه میان آمریکا و کوبا، می تواند یک یارگیری در مقابل خامنه ای و پوتین باشد. که با یک تیر دو نشان را هدف قرار داده باشند!

هم جلوی نفوذ جمهوری اسلامی در کوبا را بگیرند، و به این وسیله خطر حضور آنها در نزدیکی خودشان را خنثی نمایند. و هم ضمن ایجاد محدودیت برای رژیم آخوندی در قاره آمریکا، با دادن چند آوانس قابل توجه به رائول کاسترو، روابط مسکو با هاوانا را نیز محدود کند. چون غیر از مبادله شدن آلن گروس با سه جاسوس کوبائی که در آمریکا زندانی بوده اند؛ آمریکا متعهد شده، که تعداد 53 تن زندانی سیاسی دیگری که کوبائی هستند را هم آزاد نماید؛ و محدودیت کوبائی های مقیم آمریکا، که نمی توانستند به راحتی برای کوبا پول بفرستند را نیز از بین ببرد. البته اوباما گفته که می خواهد تحریمهای بیشتری علیه روسیه را به تصویب برساند؛ که هم پوتین و هم خامنه ای را همزمان تنبیه کرده باشد!

محترم  مومنی

مقاله قبلیکشف یک میلیون مومیایی جدید
مقاله بعدیکیوان صمیمی در بیمارستان بستری شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.