آقا چرا تعجیل فرمودید؟ هنوز برای دلجویی از آسیب دیدگان زلزله وقت داریم؟! محترم مومنی روحی

0
377

سرانجام بعد از ۹ روز مقام عظمای رهبری، دامان عبای شان را بالا کشیدند؛ و راهی بازدید کردن از چند منطقه آسیب دیده از زلزله خانمانسوز در غرب کشور شدند. تا که بازماندگان و اعضای خانواده آسیب دیدگان این رویداد بسیار وخیم و کشنده را، به افتخار دلجویی نمودن خویش از آنان نائل گردانند. صد البته کشته شدگان در این واقعه شوم که نمی توانند از اینهمه موهبت پایگاه پر عظمت رهبری برخوردار گردند. بازماندگان شان هم، خیلی نتوانستند دست خویش را، حتی به پایین ترین بخش دامان عبای ایشان برسانند(اگر به عکس های منتشر شده در این رابطه توجه کنید؛ خواهید دید که جناب شان به اتفاق همراهان، بر روی سطح یک بلندی، که حدود یک متر با استقرار افراد مصیب دیده، که در پائین تر از آن جایگاه قرار گرفته بودند؛ فاصله ارتفاعی داشت ایستاده اند.)؛ به همین خاطر نیز، هیچیک از افراد مورد تفقد رهبری واقع گردیده هم نتوانستند؛ که با هر روشی مانند زاری و التماس و ….. از حضور چنین معدن فضل و بصیرت و آگاهی نزد خودشان به نوائی برسند؛ و از خدماتی که جز آرتشی ها و مردم کشور به آسیب دیدگان شد. و از سوی هیچیک از مقامات و نهادها و سازمان های حکومتی و دولتی، اعم از کشوری و لشگری، که زیر سایه پر افتخار ایشان درون حاکمیت جنایتکار و وحشت آفرین اسلامی، به مردم زلزله زده ارائه نشده است. بتوانند دادخواهی کنند.

تا که شاید با حضور مقام عظما در دیارشان، از مراتب دلجوئی و دلسوزی رهبر با کیاست خویش که به ایشان ارمغان نموده است؛ بهترین و شایسته ترین کمک های خاص را به دست بیاورند. که بدون تردید، مردمی که تعداد زیادی از اعضای خانواده شان در این حادثه جانگداز کشته و زخمی شده اند. انتظار دارند که بهترین کمک ها از پایگاه مقام رهبری و نزدیکان وی به آسیب دیدگان ارمغان بشود. که این نیز توقع و انتظار بی جائی نبوده و نیست. « هر که بامش بیش، برف اش بیشتر » خواهد بود. هر که مقام اش عظماتر و مهم تر باشد؛ بیش از سایرین مورد انتظار مردم قرار می گیرد. تا که با یاری های مادی و معنوی خودشان، نیازمندان را از موهبت های رهبرانه شان شادمان و خرسند و متنعم نمایند!

بالاخره در روز دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ خورشیدی، پس از گذشتن ۹ روز از فاجعه ویرانگر زلزله در غرب مملکت، آخوند خامنه ای رهبر خودکامه و متکبر انقلاب سیاه اسلامی، به خودش تکانی داد و راهی بازدید نمودن از چند منطقه آسیب دیده شد. در حالی که انتقادهای گسترده، از نوع واکنش ها و عملکرد دولت و حکومت اسلامی، در رویداد زلزله همچنان ادامه دارند؛ وی در معیت همراهانی از بیت رهبری، و چند تن از مسؤلان بلندپایه حکومتی، که با دقت بسیار در اطراف علی خامنه ای رهبر رژیم آخوندی گام بر می داشتند. جناب شان سروری و بزرگواری فرمودند؛ و حین انتقاد غیر صریح و غیر مستقیم، اما کاملا ضمنی و روشن خویش، در باره کند پیش رفتن امور رسیدگی به زلزله زدگان از سوی دستگاه های مختلف مختلف مملکتی، به ویژه دولت دوازدهم و رئیس آن، در این باره اظهار تاسف و ناخشنودی نمودند و گفتند: « زلزله زدگان فقط به خود امید ببندند.»؛ این جمله چه معنایی را در قالب مفهوم پنهان خویش مطرح می سازد؟!

اگر بنا به توصیه او، زلزله زدگان فقط به خودشان امید ببندند؟ یعنی که نه در انتظار کمک های این رژیم ددمنش و دزد و پلید و جنایتکار باشند؛ و نه حتی از جانب خدای ما و الله منفور این حرامیان دروغپرداز(حکومت مخوف و مشرک و فاشیست اسلامی) امداد و یاری قابل اهمیتی نصیب آنها خواهد شد. اگر قرار باشد که در سرزمینی مانند ایران، که بدون شک دارای بیشترین امکانات برای زندگی ساکنان خویش می باشد. مردم همه امور را فقط خودشان انجام بدهند؟ پس حکومت اشغالگر و منفوری مانند جمهوری بدنام و متعفن و اهریمنی اسلامی، در این سرزمین چه غلطی می کند؟ و در راستای مدیریت سازنده و کافی جهت اداره مملکت، آن هم در چنین شرایط اضطراری، کدام وظیفه را بر عهده خویش می گیرد؟ به عنوان رهبر و هدایت کننده یک مجموعه حکومتی، دم زدن ایشان از داشتن مسؤلیت، یا حتی داشتن احساس چنین مسؤلیتی، و انتظار حرف شنوی زیردستان شخصی به نام رهبر، که فقط چنین فرضیه ای را در ذهن خویش دارد. و هیچگونه اراده عملی در این باره را نمی تواند انجام بدهد. چرا که اصولا به خاطر گیر بودن ریش شان در دست سپاهیان، چنین قدرتی را هم ندارد. نه آنکه یک تئوری محض بیش نیست. بلکه خیال باطلی نیز هست؛ که مردم این مملکت از مسئولان کشوشان، به ویژه از سید علی خامنه ای داشته باشند!

پس  بهتر و زیبنده تر است؛ که مردم « عطای این دزدان و خائنان و جنایتکاران را، به لقای شان » ببخشند. همانگونه که تا کنون نموده اند. فقط از خویشتن هر انتظاری را داشته باشند. یا آن که ، با گذاشتن دست بر روی زانوان خویش، حتی در چنین موقعیتی، کار را در حد عالی و برتر آن یکسره نمایند. تا از شر این آدم نماهای بدون برخورداری از ویژگی های انسانی رهائی بیابند!

محترم مومنی

مقاله قبلیحق با قانون تعویق می افتد، ولی باطل نمی شود؛ حق تعیین سرنوشت جزو حقوق طبیعی ملت هاست
مقاله بعدیگفت وگوی تفصیلی با اکبر خوشکوشک در سالگرد قتل های زنجیره ای
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.