آقای « پروفسور » ننگت باد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
242

یادش به خیر، آقای « ارژنگ رستمی» دبیر زبان و ادبیات پارسی ما در مقطع دبیرستان، در باره کسانی که چیزی بارشان نیست و فضل فروشی می کردند می گفت: « آیا اگر تمام کتاب های دنیا را درون خورجین های یک الاغ بگذارید تا برای تان حمل کند؛ از آن حیوان یک دانشمند ساخته می شود؟ » !

امروز با شنیدن خبری در باره پروفسور خیانتکار « مجید سمیعی » جراح مغز و اعصاب که در « هانوفر » آلمان زندگی می کند؛ و دارای کلینیک و بیمارستان شخصی و ….. در آنجا می باشد. به جای ارائه خدمات پزشکی خودش به مراجعین ایرانی، خدمات خودشان را به اشغالگران میهن مان ارائه می دهند!

به همین خاطر به یاد سخن عارفانه دبیر ادبیات مان افتادم. که گوئی در شصت و پنج سال پیش، تجربه هائی از « خود بزرگ بینی » های بعضی از آدم های مشهور و مدعیان بصیرت و دانش داشته بود. که حتی به اندازه آن « حیوان بارکش » هم درایت معنوی و شعور اجتماعی و انسانیت نداشته اند!

ظاهرا پروفسور مجید سمیعی متخصص مغز و اعصاب، که بسیاری از ایرانیان به ویژه هم میهنان برونمرزی مان ایشان را می شناسند. با آخوندهای ضد ایرانی و غارتگر کشورمان مراوده های سودبخش! و روابط نزدیک و خوبی با زمامداران حکومت اسلامی، از جمله محمود هاشمی شاهرودی رئیس سابق قوه قضائیه رژیم داشته و دارد!

شنیده ام که ایشان ( پروفسور مجید سمیعی ) به خاطر ارائه خدمات پزشکی در کلینیک خود در هانوفر آلمان به ایادی حاکمیت آخوندی، به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد!

یکشنبه شب، ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، در حالی که در کنسرت « ابی » در هانوفر آلمان حضور یافته بود. توسط حاضران « هو » می شود. آنها همچنین به او اجازه نداده اند؛ که پشت میکروفون صحبت بکند!

برخی از کاربران فضای مجازی نوشته اند: « این واکنش، پاسخ به کسانی است؛ که به اربابان قدرت، سرکوبگران و جنایتکاران خدمت می کنند. » !

احتمالا پاسخ ایشان به معترضان عملکرد خودش این باشد: من پزشکم، وظیفه ام خدمت کردن به کسانی است؛ که به علم و دانش من نیاز دارند. » !

آری جنابعالی یک پروفسور مجرب و متخصص بی نظیری هستید. همین آقای محمود هاشمی شاهرودی، چند سال پیش رو به موت و سقط شدن بود. جنابعالی وی را در کلینیک شخصی خودتان مداوا نمودید. تا دوباره در مقام ریاست قوه قضائیه بیدادگر آخوندها، هم میهنان شما ما و شما را، با صدور حکم اعدام به جوخه های مرگ و نیستی بکشاند و بکشد. و صدها ایرانی ماتمزده را، در عزای عزیزان شان سوگوار نماید!

تردید ندارم، که اگر خود جلاد بزرگ( سید علی خامنه ای ) هم به خدمات علمی جنابعالی نیاز داشته باشد. از خدمات ارزنده پزشکی شما برخوردار خواهد شد. حتی اگر بدانید، که این جنایتکار قدرت پرست، با چه شیوه های خطرناک و دد منشانه ای، مرد و زن و پیر و جوان و کودکان نا بالغ ایرانی را، به دلائلی واهی و بی اساس می کشد و از هستی ساقط می نماید؟!

شایسته است، که به شادروان ارژنگ رستمی بگویم: هنوز صدای پر طنین و حقیقت گوی شما مرد بزرگ را می شنوم که می گفتید: « اگر صد تن کتاب و جزوه و …. روی « پالون » خر بگذارید؟ باز هم نمی توانید از او یک دانشمند بیافرینید. » !

مقاله قبلیگفت‌وگو درباره برداشتن تحریم‌های مرتبط با برجام
مقاله بعدیبی شرمی هم حد و مرزی دارد! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.