مفسر نامدار و توانای ایرانزمین، آقای امیر طاهری که روزنامه نگاری توانا می باشند و کارشناس مسائل خاورمیانه هم هستند؛ در روزنامه نیویورک پست مقاله جالبی را منتشر نموده اند. ایشان در این نوشتار اشاره کرده اند؛ که آرتش مدرن ایران که از سال 1920 میلادی، و زمان شکل گیری آن تا کنون، به گونه ای عمل کرده که باید نام ” زیبای خفته ” را با خودش یدک بکشد؛ سیستمی منفعل و بدون توان بوده است. از دید ایشان، این به خاطر آن است که آرتش ایران از مداخله در سیاست، و مشارکت در امور دولتی منع شده است!
اما در این زمان، ملاحظه می کنیم که خلاف روشی که آقای امیر طاهری به آن اشاره فرموده اند، شبه نظامیانی که در زمان زنده بودن خمینی، با نام ” سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ” موجودیت یافت؛ تا در شرایط نابسامان آن موقع، مدافع اوضاع حکومت اسلامی باشد؛ اکنون نه آنکه در سیاست مداخله می کند؛ بلکه در امور دولتی نیز مشارکت آشکاری را دارد. ولی به این هم قناعت نمی کند، و در امور مربوط به واردات و صادرات انواع کالاها نیز، با راه اندازی مراکز اقتصادی گوناگون، که از زیرمجموعه های سپاه به حساب می آیند؛ امور بازرگانی کشور را هم در مشت خود دارد؛ و روز به روز باعث رشد بی رویه تورم اقتصادی در حکومت جمهوری اسلامی نیز شده است!
به مجلس شورای اسلامی که نگاهی اجمالی بیندازیم، متوجه می شویم که تعداد زیادی از نمایندگان مردم درون قوه قانونگزاری کشور، از فرماندهان یا اعضای عادی و سابق سپاه پاسداران می باشند. که با حضورشان در مجلس شورای اسلامی، همه حواس شان ششدانگ، به قوانینی معطوف هستند، که در رابطه با مسائل مادی کشور، و معاملات تجاری و اقتصادی آن می باشند!
حتی این هم برایشان کافی نیست، و به دنبال انواع تداخل نمودنها، در امور جاری کشوری و لشگری مملکت نیز هستند. به طوری که هر معامله ای در داخل و در خارج از مملکت صورت بپذیر؛ در صدی بالائی از آن نقدینگی مورد معامله، متعلق به این ارگان خواهد بود. که نامی جز باجگیری آشکار را نمی توانیم به آن اطلاق بکنیم !
اما از آن باب که مقاله مورد نظر(نوشته آقای امیر طاهری در نیویورک پست) به آرتش اشاره نموده؛ و نه به سپاه پاسداران، اما ما به خوبی می دانیم، که پس از پیروزی انقلاب ننگین اسلامی، و روی کار آمدن آخوندهای اشغالگر، خمینی و یارانش هنوز نسبت به فرماندهان آرتش شاهنشاهی ایران بدگمان بوده و از واکنش ضد حکومتی آنها در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی واهمه داشتند. از اینرو، با بیشتر بها دادن به شبه نظامیان سپاه پاسداران، که بدون دیدن دوره های خاص نظامی، و گذراندن دانشگاه نظام و دوره ستاد، به مقام فرماندهی در این مجموعه تروریستی دست یافته بودند. با این شرایط عملا آرتش ایران را ارگانی بی خاصیت و بدون هر گونه قدرتی کرده بودند؛ و به آنها اجازه هیچ کاری را نمی دادند. جز آنکه در دوران جنگ هشت ساله با صدام حسین، آرتشی ها را در نقاط نزدیک تر به خاکریزهای دشمن مستقر می کردند، ولی سپاهیان را در حاشیه نگاه می داشتند!
با چنین عواملی که به عمد با آرتش نیرومند ایران آن گونه عمل نموده بودند، با آرتشی که در زمان حکومت پادشاه نامدار ایرانزمین محمدرضا شاه فقید، هنگامی که ابتدا حسن البکر رئیس جمهور قبل از صدام در عراق، که شوهر خواهر صدام نیز بود؛ و بعد از کودتای صدام حسین علیه دامادشان، و برکناری البکر از حاکمیت کشور عراق، صدام برای تصاحب خوزستان خط و نشان می کشیدند؛ در آن هنگام فرماندهان دلاور آرتش شاهنشاهی خدمت پادشاه اعلام نمودند، که اگر اجازه بدهید در مدت دو روز خاک عراق را به توبره خواهیم کشید؛ آن موقع ما کجا بودیم؟ روزنامه نگار و کارشناس محترم مسائل خاورمیانه کجا تشریف داشتند؟ که اکنون آرتش دست و پا بسته ایران را ” زیبای خفته ” می نامند؟!
البته می دانیم، که در روز سوم استقرار خمینی جلاد در مدرسه رفاه، فرمانده آن موقع نیروی های مسلح شاهنشاهی، تیمسار قره باغی(باقی)، که داماد آیت الله شریعتمداری بود؛ آن خیانت عظیم را مرتکب شد، و آرتش شاهنشاهی ایران را به آن آخوند بی لیاقت نوکر آمریکا و انگلیس تحویل داد. فرمانده های سرسپرده هوابرد به حزب همیشه خیانتکار توده نیز، در همان زمان خود را به رهبر انقلاب شوم اسلامی تسلیم، و اعلام وابستگی به آنها را نموده و این بلای جبران ناپذیر را بر سر ملت ایران آوردند!
که البته اینها اجزاء کلیت بزرگ آرتش بودند؛ و با استدلال منطقی، ما نباید به خودمان اجازه بدهیم؛ که یک ” جزء ” از یک کلیت را، در ” کل ” آن موضوع تعمیم بدهیم. این حقیقت نیز نباید نادیده گرفته بشود، که متأسفانه برخی از روش های پادشاه فقید در آن روزگار، که بسیار مایل بودند تا همه موارد را زیر نظر خویش داشته باشند؛ برای بعضی از لشگری ها و کشوری ها، خصوصا برای توده ای های خائنی که در همه مؤسسات و ارگانهای دولتی نفوذ کرده بودند؛ این روش پادشاه ایران قابل تحمل نبود. و در آن شرایط بحرانی که میهن ما دست به گریبان مصیبت بزرگی به نام انقلاب اسلامی گردیده بود؛ تن دادن تعدادی از فرماندهان خائن آرتش به تسلیم شدن در برابر آخوندها، امری تعجب برانگیز نبود!
آنچه که مسلم است، خرده گیری از گذشته و نادیده گرفتن حقایقی که وجود داشت؛ کار آسانی است، اما تهمت زدن به کسانی که در سرما و گرمای هوای همیشه چهار فصل میهن پهناور باستانی ما، که به خاطر وسعت زیادش همه روزه در نقاط شمالی و جنوبی و شرقی و غربی کشورمان، هر چهار فصل را داشتیم؛ جهت دفاع از مرزهای کشور سر از پا نمی شناختند؛ و همواره گوش به فرمان پادشاه بودند؛ حتی در بدترین شرایط آب و هوائی کشور، در مأموریت های طولانی، دور از خانواده خویش به سر می بردند.
تابستان 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی