چگونه سرانجام پس از چهل و یک سال ناامیدی، بخش بزرگی از میهن پرستان ایرانی، با امید به الطاف همیشگی یزدانی، از جای جای این سرزمین اهورائی، و در دل این شب های تاریک و طولانی و ظلمانی، همراه با این سرمای بی امان زمستانی، بغض سنگین اندوهی چهل ساله از انواع نا به سامانی، را از گلوهای چشم انتظاران فرا رسیدن سحرگاهی بدون تاریکی و ناامیدی و ناتوانی، ضمن انزجار از اسارت تسلیم محض و اجباری، زیر سلطه ی دیوان ددمنش حاکمیتی بری از هرگونه محسنات انسانی، بیرون آمده اند؛ و در تمامی فضای بی کران یک سرزمین باستانی، مانند سروهای سهی و سر به فلک کشیده که نشانه رهائی اند و آزادی، قد علم نموده و به پا خاسته اند. تا که اکوان دیو، و همدستان این موجود دوزخی و جانی، را درون بیت منفور رهبری افیونی و شد ایرانی، در اسارت حرمانی ابدی و جاودانی، جهت از دست دادن قدرتی پوشالی و ضد انسانی، دچار ندامت های برخاسته از یک دنیا پشیمانی، و افسوس های فراوان و بی اثر، برای از دست دادن همه این قدرت های شیطانی، درون غمکده ای به نام بیت بی حرمت رهبری کرده اند زندانی؟!
تا خودشان با سر دادن این صداهای آسمانی، به سوی راهی بروند؛ که منتهی می شود به آزادی روشنائی، بال و پر بگشایند و نجات یابند؛ و رها گردند. از این مصیبت های چهار دهه ای ضد ایرانی!
آخ ….. ای صدای زندانی، اکنون که رها گشته ای و رهسپاری به طرف دیار نورامید و توانائی، فراموش نکن که یک < صدا > همیشه در بند خفقان سکوت است و تنهائی، اکنون هم که از قفس گلوگاه و حنجره رها شده ای، و رهسپاری به میدان آزادی، به سوی پایگاه بزرگ نور و روشنائی، تنها نرو، که یک دست، همواره عاری است از صدای قدرت و توانائي!
باشد که در این هدف بزرگ و برخاسته از میلیون ها آمال آزادیخواهانه هر ایرانی، این را آگاه باشی و بدانی: « یک دست صدا ندارد و آکنده است از حزن تنهائی و نامرادی و ناتوانی »ْ!!!!
دست های ات را به سوی آزادیخواهان رها کن اگر، طالب نجات یافتن خودت و ایرانی؟!
به زودی زود نیز رها می شوید از این پایگاه وحشی پرور مسلمانی، اگر فقط اتکاء کنید؟ به اعجاز عملی اتحاد و هم آوائی و یکسانی، جهت رساندن خود به جایگاه اصیل ایرانی!
به طرف نور و روشنائی، حرکت به سوی نور، تا که رها از آخوند باشید و از توحش مسلمانی، چرا که شما، بازماندگان زرتشت نکو نام و یکتاپرست ایرانید!
محترم مومنی