۷۴ سال پیش در چنین روزی(۲۱ آذر ۱۳۲۵) آذربایجان از چنگال تجزیه طلبان سرسپرده استالین (فرقه دموکرات آذربایجان) رهایی یافت.
دو سال پس از شروع جنگ جهانی دوم، ایران که از لحاظ جغرافیایی در موقعیت ویژهای در بین متفقین برای ارسال سلاح و نیرو قرار داشت، با وجود اعلام بیطرفی در جنگ، از جنوب توسط بریتانیا و از شمال توسط شوروی به اشغال درآمد.
در آن زمان رضا شاه، پادشاه قانونی کشور بود که توانسته بود به کشوری که شیرازه نظمش از هم پاشیده بود؛ نظم و نسقی ببخشد و دیوانسالاری مدرن که آرزو و خواست انقلاب مشروطه بود را پی افکند. رضا شاه با فشار انگلستان، در فضای خصم آلودی که با توطئه و از طریق تبلیغات رسانه «بیبیسی» بر علیه او در ایران بوجود آورده بودند، ناچار به استعفاء شد و خلاف اصل بیطرفی، انگلیسی ها او را به جزیرهای دور افتاده در جنوب شرق آفریقا تبعید کردند.
بدین ترتیب ایران که پس از سدهها در پی پیروزی انقلاب مشروطه و روی کار آمدن رضاشاه در مسیر بازسازی قرار گرفته بود، بار دیگر تحت سلطه بیگانگان درآمد. با خروج رضاشاه از ایران، ولیعهد جوان که در آن زمان تنها ۲۲ سال داشت، سکاندار کشتی گرفتار در توفان ایران شد.
در آذرماه سال ۱۳۲۲ در کنفرانسی که با حضور روزولت، چرچیل و استالین در تهران برگزار شد، متفقین اعلام کردند که بعد از اتمام جنگ ایران را ترک خواهند کرد. اما نیروهای شوروی بعد از اتمام جنگ کماکان از ترک ایران خودداری کردند. آنها سهمی از شمال ایران میخواستند؛حداکثر خواستشان ایجاد چند جمهوری سوسیالیستی در خاک ایران بود و البته فعلا به قرارداد نفتی هم قانع میشدند.
طبق اسنادی که بعد از فروپاشی شوروی از حالت محرمانه و فوق سرّی خارج شده است، استالین از کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی فرمانی به دبیر اول حزب کمونیست جمهوری سوسیالیستی باکو(موسوم به جمهوری جعلی آذربایجان)، میر جعفر باقروف، به منظور تجزیه بخشهایی از استانهای شمالی ایران میفرستد. طبق ترجمه این سند، فرمان استالین پیام واضحی در جهت سازماندهی یک حرکت تجزیه طلبانه در شمال ایران است.
در این راه کمونیستها که مناسبات اجتماعی را بر پایه رابطه استثماری طبقهی فرادست( کارفرما-سرمایه دار) با طبقهی فرودست (کارگر) توضیح میدادند، کوشیدند تا از سویی با برجسته کردن تفاوت زبان محلی مردم آذربایجان با زبان رسمی/ملی ایران، در اذهان مردم هویتی جدا و کاذب بسازند و از سویی دیگر با وعدههای دروغین مالی به فرودستان، این تصور را که مردم آذربایجان قربانی استعمار و استثمار دولت ایرانند، جا بیاندازند، تا بدین وسیله مردم را به جدایی طلبی و اعلام خودمختاری ترغیب کنند.
البته آنها به اندازه کافی واقعبین بودند و میدانستند که با این سیاستها نمیشود در ایران کاری پیش برد؛ به این خاطر مشت مشت از آدمهای تشکیلاتی خودشان را از قفقاز به آذربایجان فرستادند و نامشان را هم گذاشتند فدایی، این همان توطئه شومی است که تا به امروز بر علیه یکپارچگی ملت ایران و تمامیت ارضی کشورمان ادامه دارد.
ویلیام داگلاس آمریکایی که در آن زمان در ایران سفر میکرده، در کتاب خاطرات و مشاهدات خود مینویسد که شیوه تبلیغاتی شوروی در ایران نرمتر از همه جای دیگر بود. آنها به دهات پخش شده، با وعدههای دروغینِ دادن خانه های وزیران و وکیلانی که به تهران گریخته بودند، و اعطای زمین و غیره به فرودستان برای خود تبلیغ میکردند.
روس ها برای پیشبرد اهداف خود و گرفتن امتیاز از دولت ایران، از یک فرد بومی به نام سید جعفر پیشهوری استفاده میکردند. پیشهوری کمونیستی بود که در باکو تحصیل کرده و در مدارس کمونیستی روسیه درس داده بود. برخی تاریخ نگاران بر این باورند که او از اعضای اولیه حزب توده ایران بود.
از میان اعضای رده بالا، کسانی که با باکو نزدیکی داشتند (از جمله شخص پیشه وری) به ناگاه در حزب توده جلسهای برپا کردند و اعلام نمودند که ازین پس خود را حکومت خودمختار آذربایجان میدانند. پیشه وری با فشارهای باقروف، در شهریور ۱۳۲۴ تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان را اعلام میکند.
در خرداد ۱۳۲۵ ، حدود یک سال پس از اتمام جنگ، شوروی نیروهای خود را تحت فشار بینالمللی و تهران، از ایران خارج میکند و بدین ترتیب فرقه دموکرات پشتوانهی اصلی خود را از دست میدهد.
در این زمان شاه جوان، محمدرضا شاه پهلوی، که از خردسالی در رکاب پدر درس ایراندوستی و میهن پرستی آموخته بود، برای حمایت از مردم و بازپسگیری خاک ایران، ارتش شاهنشاهی را به آذربایجان میفرستد.
عدهای از افسران تبریزی از جمله سرهنگ حسین هاشمی داماد باقرخان ارتش را فرماندهی میکنند. همچنین عشایر ذوالفقاری زنجان و دیگر ایلات و عشایر آذربایجان که در برابر فرقه مسلح شده بودند، به یاری ارتش میشتابند.
پیشهوری و همدستانش قبل از ورود ارتش به تبریز از ایران میگریزند و فرقه قبل از ورود ارتش به تبریز در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ سقوط کرده و آذربایجان رهایی مییابد و مردم به استقبال ارتش میشتابند
از آن زمان اسناد و شواهد زیادی در دست است که نشان میدهد عمده ترین دلیل فروپاشی حکومت یک ساله فرقه دموکرات در آذربایجان، نبود حمایت گسترده مردمی از این حکومت بود.
در کنار آن درایت و کاردانی قوام السلطنه، پشتیبانی شاه و رشادت های فرماندهان، افسران و سربازان ارتش ایران مهمترین عوامل هستند.
تا پیش از انقلاب ۵۷ و شروع نظام مشروعه در ایران، روز ۲۱ آذر در تقویم ایران به نام روز «نجات آذربایجان» نام گذاری شده بود. اما از فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با استقرار حکومت ضد ملی، این روز و واقعه تاریخی نیز مانند دیگر وقایع تاریخی که ریشه در هویت سرزمینی و ملی ما داشت از کتابهای درسی محو شد.
یادآوری این واقعه تاریخی از آن جهت اهمیت دارد که شوربختانه امروز پس از گذشت نزدیک به ۸ دهه از واقعه اشغال آذربایجان، نه تنها توطئه و تهدیدات علیه تمامیت ارضی کشورمان از میان نرفته، بلکه در نبود حکومت ملی، جدایی طلبانِ سرسپرده بیگانه در آذربایجان، خوزستان، کردستان و بلوچستان به آسودگی به موجودیت ایران ضربه میزنند.
پانترکیسم علناً در فرقه ضدملی جمهوری اسلامی در بالاترین سطوح ادغام شده و با گشودن راه در سرزمین های ايرانی قفقاز به سوی نوعثمانی های ترکیه، تهدید علیه تمامیت ارضی و موجودیت ایران را به داخل خاک کشور کشانده است.
در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، سازمانها و احزاب چپ نظیر سازمان مجاهدين خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق کماکان دست در دست گروه های تجزیه طلب با شعارهایی چون مقابله با ستم ملی و استعمار فارس، دفاع از آموزش به زبان مادری، حق تعیین سرنوشت “ملیت های” ایران و خودمختاری در قالب فدرالیسم، موجودیت ایران پس از جمهوری اسلامی را تهدید میکنند.
آذربایجان در ایران معاصر، تورج اتابکی ، چاپ تهران
مقالات (۲۱ آذر : آفتاب آمد دلیل آفتاب) عباس جوادی، استاد و پژوهشگر آذری تبار در زمینه مطالعات زبان شناسی، تاریخ و اقوام در حوزه ایران ، آذربایجان، ترکیه ، روسیه و آسیای مرکزی