فقر که از درب خانه وارد شود، فرهنگ انسانی از پنجره می گریزد!!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
177

از زادگاهم از تهران بزرگ در ایران بسیار بسیار بزرگ تر دور هستم؛ اما از اخبار رویدادهای شومی که همه روزه در آنجا رخ می دهند دور نیستم. نه فقط من، بلکه بدون تردید بسیاری از ما خارج نشینان، به خاطر دلبستگی های خود به میهن عزیزمان، به طور مستمر در جریان برخی از اتفاقاتی که در ایران روی می دهند قرار می گیریم. اما متاسفانه، اگر یک خبر خوش بشنویم؛ در برابر آن دهها گزارش ناخوشآیند و غم انگیز نیز وجود دارند؛ که حال و روزمان را در حد افسردگی به هم می ریزند!

گناه روناک بی نوا و روناک های دیگر چیست؟ که در عنفوان نوجوانی، به دست عده ای نامرد بری از وجدان و خصایص بشری، مورد حمله جنسی چند مرد فامیل قرار می گیرد و ناچار است؛ که این لکه ننگین بر دامان دخترانه ی بی پناه خویش را، تا پایان عمر خودش متحمل بشود؟!

دختری نوجوان که معلولیت ذهنی هم دارد؛ به خواست خانواده اش، مدتی است که در یکی از مراکز بهزیستی پایتخت به سر می برد. روناک اجازه دارد، هر از چند گاهی به خانه خودشان برود؛ و درکنار پدر و مادر و خواهرش باشد. سپس دوباره به مرکز بهزیستی برگردد و با دوستان اش به زندگی خویش در آنجا ادامه بدهد!

این دخترک بی گناه که از ناتوانی ذهنی هم رنج می برد؛ در آخرین باری که برای دیدار خانواده اش رفته بود. مورد تجاوز گروهی از مردان فامیل قرار می گیرد. هنگامی که به مرکز بهزیستی مراجعت می کند؛ مربی دانا و دقیق او متوجه می شود؛ که روناک حالت طبیعی پیشین را ندارد؛ بسیار غمگین و افسرده است؛ کم اشتها و بی تحرک شده است؛ و خیلی زود هم عصبی می شود و پرخاشگری می کند. این مربی کاردان، با آن که روناک دختر کم حرفی است؛ اما با کوشش بسیار و با به کار گرفتن شیوه های خاص روانشناختی، از مشکل روناک آگاهی می یابد. او این مورد را که روناک توسط اقوام خود مورد آزار های جنسی قرار گرفته و دچار آسیب روانی گشته است. را به شعبه ۱۲ دادگاه کیفری استان تهران گزارش می دهد!

این دادگاه نیز پرونده ای در این باره تشکیل داده، و دستور قضائی برای دستگیری، بازداشت و تحقیق از مردانی، که روناک مدعی است وی را مورد آزار جنسی خودشان قرار داده اند؛ و محاکمه ایشان را صادر می نماید!

این ماجرای تاسف بار و حزن آور، در مورد این دخترک و آن مردان سیه دل و حیوان صفت، تا به کجا پیش رفته است؟ خدا می داند و خود روناک که به دلیل اختلال ذهنی و حافظه اش، نمی تواند همه آن را به درستی بیان کند. شاید هم از کسانی که وی را به این کار زشت و شنیع واداشته اند واهمه دارد. به هر تقدیر مساله تجاوز چند مرد به یک دختر ضعیف الجثه و نحیف، موضوعی است که تا چند نسل در یاد و خاطر مردم ایران به ویژه تهرانی ها می ماند!

بر اساس این گزارش، که خبرگزاری هرانا به نقل از روزنامه شرق آن را منتشر کرده است؛ خانواده روناک در شرایط مادی بسیار بدی زندگی می کنند. تا جائی که به این رذالت تن می دهند؛ که دخترک معلول خودشان را در اختیار چند تن از مردان نامرد و هوسران و ناانسان و وحشی فامیل شان بگذارند؛ و کارمزد ستمی را که این ناجوانمردان بر دخترک ایشان روا داشته اند؛ را از آن حیوانات وحشی بگیرند. تا بخشی از بدهی های خودشان را به طلبکارها بپردازند!

از آنجائی که به خاطر بی کفایتی های رژیم ددمنش آخوندی در ایران، و حضور مستبدانه حاکمیت منفور اسلامی در کشورمان، پیش بینی و طرح خمینی دجال، در باره رونق دادن به زندگانی مردمان مستمند و فقیر و تنگدست در میهن مان، با فضاحت های مدیریت نابخردانه سید علی خامنه ای و دولتمردان بی کفایت جمهوری منحوس اسلامی تغییر یافت؛ و جای خودش را به فقیر کردن مردم دارا و مرفه را هم داد. بروز چنین اتفاقات جانگدازی در ایران کنونی، روایتی تکراری و غم افزا، از بی آبرو شدن فراوان بسیاری از مردمان کشور آخوندزده مان را بیان می کند؛ که در نهایت تاسف، بدآموزی های زیادی هم دارد!

مردم متاسفانه یادگیری شان از مسائل منفی و آزار دهنده بیش از موارد مثبت و خرسند کننده است. از اینرو، هنگامی که در جائی ماجرای سوئی رخ می دهد. آنانی که خمیره شان از پذیرش آموزه های بد تنیده شده است. خیلی زود آن امور ناپسندیده و ضد انسانی را فرا می گیرند؛ و در شرایط خاصی مورد استفاده خود نیز قرار می دهند!

زن و مرد میانسالی که از داشتن فرزند محروم بودند. به خاطر بیکاری مرد خانواده، ناچار گشتند که سرایداری باغی وسیع در خارج از یکی از شهرهای کشورمان را بر عهده بگیرند. همه ماهه صاحب باغ از شهر به حومه آن می رفت. تا در باغ با صفای خودش خوش بگذراند. هنگام غروب هم مبلغ ناچیزی به سرایدار باغ اش می داد و می رفت. و آن زن و شوهر مستمند و درمانده، با همان مبلغ کم تا یک ماه بعد که ارباب دوباره به باغ خود بیاید؛ مخارج زندگی خودشان را می پرداختند. از بد حادثه، یک بار چند مرد خوشگذران به آن اطراف رفته بودند. در نزدیکی آن باغ مصفا چشمه ساری بود که رهگذران از آب زلال و گوارای آن می نوشیدند. موقعی که آن مردان از خدا بی خبر، در کنار چشمه مشغول نوشیدن آب بوده اند؛ زن مرد سرایدار برای بردن آب به باغ، به کنار چشمه می رود. چون که نسبتا زن زیبائی هم بوده، توجه آن مردان هوسران را به خودش جلب می کند. زن به باغ باز می گردد. اما دقایقی بعد، درب باغ به صدا در می آید. وقتی که مرد سرایدار درب باغ را می گشاید؛ یکباره چند مرد وحشی به درون باغ هجوم می آورند. دست و پای سرایدار بی نوا را می بندند؛ و همگی شان به آن زن بی دفاع تجاوز می کنند!

امثال چنین رویدادهای متاثر کننده ای فراوانند. اما در این جهان بزرگ هیچ امری بدون دلیل رخ نمی دهد. زیرا « روابط علت و معلولی » به آشکارا بیان می کنند؛ که هیچ برگی از شاخه درختی بر زمین نمی افتد؛ مگر آن که یا زرد و پژمرده شده باشد؛ و یا در برابر وزش باد تند نتوانسته در جای خود بماند و بر روی زمین سقوط کرده است!

بیماران روانی جنسی در همه ممالک دنیا وجود دارند. اما تعداد و نحوه ی کردارشان با همدیگر متفاوت می باشند. به اضافه این که، کاستی های محل اقامت شان و نیز بی کفایتی های مدیریت دیارشان در حدی باشند؛ که نتوانند مردم آن سرزمین را به درستی تامین و اداره کنند. بنا بر این، در شرایط حضور فقر اقتصادی در خانه ای، بدیهی است که فقر فرهنگی از آنجا بگریزد. زیرا این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. بلکه به طور طبیعی از همدیگر فاصله می گیرند و این تاب تحمل آن را ندارد؛ و آن هم نمی تواند با این در یک مکان باشد. چنانچه یکی از آنها از درب خانه ای وارد آنجا بشود. آن دیگری بدون تامل از پنجره خانه می گریزد و خارج می گردد!

محترم مومنی

مقاله قبلیغزل حکیمی فرد تابعیت سوییس را پذیرفت
مقاله بعدیآنچه که باید از محمود موسوی مجد، محکوم به اعدام بدانیم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.