شمه ای در باره رضا شاه پهلوی! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
380

وی زاده شده در(۲۴ اسپند ۱۲۵۶ خورشیدی در سوادکوه مازندران ، و درگذشته در۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی) بوده است؛ که بعدها به رضاشاه بزرگ شهرت یافت؛ و با عنوان رسمی اعلا‌حضرت همایونی شاهنشاه خطاب می‌شد و می شود. نخست وزیر، از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ خورشیدی، و پادشاه ایران از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی، و بنیان‌ گذار دودمان ایرانساز پهلوی بوده است!

پادشاهی رضاشاه بزرگ، پایان فرمانروائی قاجاریان، و آغاز دوران نظام پهلوی بود. وی دوران خردسالی اش را، در محل زادگاه خویش در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست، و مدارج ترقی را به سرعت پیمود. در ۲۵ دی ماه ۱۲۹۹خورشیدی، از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید، بعنوان فرمانده قوای قزاق منصوب شد؛ و دو ماه بعد، در سوم اسپند ۱۲۹۹خورشیدی، با انجام دادن کودتای سوم اسپند در همان سال، نیروهای قزاق، به فرماندهی رضاخان سردار سپه تهران را اشغال کردند!

رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ ها و راهزنی‌ها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲خورشیدی، رضاخان با فرمان احمد شاه قاجار( آخرین پادشاه سلسله قاجار ) به نخست وزیری کشور گمارده شد؛ و ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی ایران رسید!سرانجام پس از شانزده سال پادشاهی در ایران، در سال ۱۳۲۰خورشیدی، پس از اشغال ایران، با اولتیماتوم بریتانیا، وی مجبور به ترک ایران و واگذاری حکومت به ولیعهدش محمدرضا پهلوی شد. سه سال بعد هم در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت و از دنیا رفت!پادشاهی رضاشاه بزرگ، شاهد ایجاد نظم نوین در کشور بود. مدافعان رضا شاه او را پدر ایران نوین ‌دانسته و می دانند. رضاشاه بزرگ کسی بود که توانست، نهادهای مدرن را در ایران تأسیس کند. از دانشگاه تا آرتش مدرن، و از دادگاه تا راه ‌آهن. از سویی دیگر، مخالفان و به قولی دشمنان رضاشاه بزرگ، او را مسئول بر باد رفتن مشروطیت در ایران دانسته و می‌دانند؛ و معتقد هستند: اگر چه پهلوی اول توانست، نظام حکمرانی به ظاهر مدرنی را در ایران تأسیس کند. اما دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران نابود کرد(که به پندار نگارنده، این سخنان دشمنانه محض و مطالبی غرض ورزانه است. در کدام بخش از حاکمیت استبدادی قجرها، دموکراسی کم ترین معنائی از اعراب را داشت که توسط آن پادشاه میهندوست نابود بشود؟ مجلس زمان قجرها نیز، تافته جدا بافته از تمامی مجلس هائی که در صد و اندی سال گذشته تشکیل شده اند نبوده و نیست؛ که به دست آن بزرگمرد تاریخ ایران نابود شده باشد. در باره انتخابات نیز گزافه سرائی می کنند. و…….اما آزادی، در دوران تاریک حاکمیت استبدادی قاجار، کی، کجا، و چه وقت مردم ایران به آزادی دست یافته بودند؛ که به وسیله آن رادمرد تاریخ ایرانزمین نابود بشود؟)!

اما پادشاهی وی از سوی حامیانش، دیکتاتوری منور نامیده شد؛ که آرمان‌ های جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت. ولی به تدریج، منورالفکران حامی خود، نظیر محمدعلی فروغی، علی اکبر داور، و عبدالحسین تیمورتاش را از قدرت حذف کرد؛ و به قول بدخواهانش، بدل به نوعی استبداد فردی گشت!

او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه ‌های مستقل را بست. مصونیت پارلمانی را از نمایندگان مجلس آن زمان گرفت؛ و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست؛ وزرای دلخواه خود را تعیین کند. حزب تجدد، که صادقانه از رضاشاه پشتیبانی کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو، و سپس حزب ترقی (سازمانی به تقلید از حزب فاشیست بنیتو موسولینی، و حزب جمهوری‌ خواه مصطفی کمال آتاتورک) داد. ولی همین حزب ترقی نیز به زودی، به گمان این که اندیشه ‌های خطرناک جمهوری خواهانه دارد برچیده شد!

او، با به دست آوردن قدرت بلا منازع، اصلاحاتی اجتماعی را در کشور آغاز کرد. رضاشاه بزرگ در دوران قدرت، اصلاحاتی را انجام داد؛ که هرچند همه شان قاعده‌ مند نبودند. اما نشان می‌دهند، که وی خواهان ایرانی بود؛ که از یک سو، رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی باشد؛ و از سوی دیگر، دارای مؤسسات آموزشی به سبک اروپا ، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه ‌های دولتی، شبکه ‌های ارتباطی، بانک ‌های سرمایه ‌گذار، و فروشگاه های زنجیره ای باشد!

او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویری از غرب) ، دست به مذهب ‌زدایی، برانداختن قبیله‌ گرایی، گسترش دادن ملی گرایی، توسعه آموزشی و سرمایه ‌داری دولتی زد!اگر چه به قول بعضی ها رضاخان با پشتیبانی انگلستان، و با کودتا در عرصه سیاست ایران رخ نمود. اما وی پادشاهی در ایران را، مدیون پشتکار و اراده خودش در نظم دادن به امور در سمت سردار سپه ای و نخست ‌وزیری اش بود!شناسنامه رضاخان که در سن ۴۲ سالگی وی برایش صادر شده‌ بود؛ و شجره‌ نامه رضاشاه از کتابچه خطی منسوب به شیخ أقا بزرگ تهرانی است؛ که در سال ۱۳۸۸، توسط فهرست نگار کتابخانه مجلس شورای اسلامی شناسایی و منتشر شد!

رضاشاه بزرگ در طول زندگی خود، و حتی پس از آن، به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده‌ است. در جوانی به نام ناحیه ‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده می‌ شد. با ورود به نظامی‌ گری، به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامی‌اش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. پس از کودتای سوم اسپند ۱۲۹۹خورشیدی ، و به دست گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» می ‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی، به «رضاشاه پهلوی» شهرت یافت( پیش از این نام، نام خانوادگی در ایران رایج نبود. رضاشاه بزرگ برای نخستین بار، استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد. ) ؛ و خودش هم به همین نام (رضاشاه پهلوی) شناخته شد!در سال ۱۳۲۸خورشیدی، با تصویب مجلس شورای ملی، به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد. او همچنین با نام رضاخان امیرپنجه مازندرانی هم شناخته می‌شد!روح بزرگ اش تا به ابد شاد، نام نیک اش تا جهان باقی است جاودانه باد.

محترم مومنی

مقاله قبلیبریتانیا تحریم‌های جدیدی علیه متحدان نزدیک بشار أسد وضع کرد
مقاله بعدیمسؤل رشد بیماری « هپاتیت A » در استان خوزستان، رژیم بیدادگر اسلامی است ! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.