زن سّکه دار، زن بی سّکه!

0
167

 موضوع ” زن ” همواره در همه زمینه های زندگی انسان، و در تمام طول خلقت آفرینش، موردی پر گفتگو و سامانه ای سرشار از تنوع، و دارای جنبه های متفاوت و متضاد فراوانی بوده و همچنان نیز هست. برخی از ما بیشتر به مسائل مادی موجود در زندگی خود و محیط پیرامون خویش توجه داریم؛ اما بسیارند کسانی که عکس این جنبه را در نظر می گیرند. یعنی بیشتر جانب مسائل معنوی زندگی خود و افراد دیگر را رعایت نموده و شایسته توجه می دانند.

 اگر بخواهیم یکباره همه معنویات را کناری بگذاریم و فقط به مادیات توجه داشته باشیم؛ انسان هوشیاری نیستیم. عکس این قضیه نیز صادق است، اگر هم فقط مسائل معنوی در زندگی ما جایگاه والائی داشته باشند و به مادیات کاری نداشته باشیم؛ در چنین صورتی نیز از وادی هوشیاری دور افتاده و با اصول بنیادی زندگی اجتماعی بیگانه خواهیم بود. از اینرو هست که نقش هر دو این موارد را به طور مستمر در زندگی خود و اطرافیان خویش مشاهده می کنیم؛ و در می یابیم که هر یک از این دو مورد، بدون آن دیگری نمی تواند هیچ جایگاهی نزد ما و زندگی مان داشته باشند!

 بر این اساس همان بهائی را که برای معنویات زندگی یک فرد قائلیم؛ در باره مادیات زندگی او نیز مدخلیت داده و مد نظر خویش قرار می دهیم. در دورانی نه چندان دور( فرض کنید در طول یکصد سال اخیر یا کمی پیشتر)، برخی از مردم میهن ما، آن جایگاهی را که باید در اجتماع برای زن ایرانی قائل باشند را رعایت نمی نمودند؛ زن در نگاه نخستین، پیش از آنکه دارای موجودیت انسانی و هویت شخصی خویش باشد، به عنوان یک شیئ همیشه در دسترس، که فقط نقش ابزاری برای زندگی مردها را داشت مورد توجه قرار می گرفت. به پندار ایشان( مردان جامعه گذشته در میهن ما)، زن فقط می توانست در زمینه های زنانه نقش آفرینی داشته باشد؛ و پایگاه اصلی فعالیت های او، از دامان سامانه خانه و خانواده فراتر نمی رفت. ” زن با سلیقه، زن پارسا، زن پرهیزگار، زن خانه دار، زن صرفه جو، زن کارآمد، زن مؤمن، زن … زن… و بالاخره زن نجیب، مشخصه هائی بودند که به یک زن مورد قبول در اجتماع آن روز درون جامعه میهن ما اطلاق می شدند. همین مشخصات هم نقش وی را در زندگی خصوصی و فردی و اجتماعی وی تعیین نموده و به خود زن نیز چنین باورهای پوچ و بیهوده ای را می دادند؛ تا جائی که موجب می گشتند، که خود زن هم پایگاه نقش آفرینی خویش را، جز در خانه، که آن هم فقط به حضور وی در آشپزخانه و درون بستر همسرش منوط می شد و تعیین می گردید نداند!

 عده ای نیز در میان خانواده های ایرانی یافت می شدند، که زن از دیدگاه ایشان و برای آنها، در دو ارزش متفاوت از یک واژه تعریف بشود. ” زن سّکه دار، زن بی سّکه ” ! و این بدان معنا بود، که مراد از سّکه، با دو مفهوم متضاد مادی و معنوی که به آن می دادند تعریف و سنجیده می شد. در جائی ملاک برتری زن را ” سّکه دار ” بودن او بر می شمردند؛ که کنایه از ثروتمند بودن وی داشت( امکان آن می رفت که بعدها، ثروت قابل توجهی به صورت میراث از سوی والدین او نصیب وی بشود.)؛ اما در جائی دیگر، زن می بایست خودش سّکه داشته باشد؛ که در اینجا دیگر موضوع مادیات و ثروتمند بودن زن را در نظر نمی گرفتند؛ بلکه مرادشان زنی بود که نسبت به دیگر هم جنسان خویش، ” سّکه اخلاقی و مزیت رفتاری مناسبی را دارا بود. “؛ یعنی زنی که آبرومند بوده و اصل و نسب معتبری در جامعه را داشته باشد. متین و با جذبه جلوه بکند، حرمت شوهر خویش و فامیل او را در حد وسیعی نگه بدارد؛ آنقدر با وقار و جاسنگین به نظر برسد، که تا به هیچ

 مرد بیگانه ای اجازه ندهد، که جرأت نگریستن به وی و صحبت کردن با او را به خودش بدهد. و مثالهای فراوان دیگری که در این مختصر نمی گنجند. و به نسبت شرایط فرهنگی و قومی و مادی و معنوی خانواده های گوناگون ایرانی، و نیز روشهای مختلفی که از یک طایفه به دیگر اقوام موجود در سطح کشور رخنه می نمودند شکل می گرفتند؛ و به همین سبب، تنوع کثرت رفتارهای خاص با زنان جامعه ما در انواع گوناگون آن، کمتر یا زیادتر بودند. در چنین حالتی می گفتند: ” فلان زن سّکه دارد (سنگین و باوقار است) ” !

 اکنون در اینجا، روی سخن من با شما دوشیزگان و بانوان گرانمایه میهنم است؛ شما دیگر آن زنی نیستید که مرد وی او را ” ضعیفه ” لقب می داد؛ یا وقتی خودش می بایست خویشتن را نزد کسی معرفی بکند، ابتدا از واژه ” کمینه ” به معنای کمترین استفاده می نمود و سپس نامش را می گفت. حالا من دیگر: ” کمینه شما محترم مومنی ” نیستم؛ شما نیز دیگر: ” کمینه شما آذر، بدری، پروانه و …. ” نیستید. بنابراین در وهله اول به جایگاه اصلی و حقوقی خودتان، توجه کنید؛ چون که این جایگاه بی نظیر از سوی آفریدگار هستی برای شما به عنوان ” موجودی زندگی بخش ” در نظر گرفته شده است(از آنجائی که نام جنس شما ” زن ” است، و زندگی همه موجودات در این کره خاکی نیز با همین دو حرف گرامی شروع می شوند؛ زندگی = زن + دگی )، پس قدر این منزلت تفاخر برانگیز را، که پروردگارتان به شما هدیه نموده را بدانید؛ و اجازه ندهید خس و خاشاکی برآمده از دامان یک آئین زن ستیز، که همه آموزش ها و داده هایش به زیان زن می باشد؛ شخصیت ذاتی شما را خدشه دار بکند.

 چون دریغم می آید که شما دختر و خواهر و هم میهن نازنین من، به اهمیت موجودیت ارزشمند خویش پی نبرید؛ و اجازه بدهید که جلوه های ظاهری این دنیا، شما را بفریبند؛ و با بازیچه قرار دادن کیان والای زن بودن تان، با همه نیازی که به موجودیت زن دارند؛ از دلبستگی های زنانه تان به جلوه های نه چندان مهم زندگی، شما و شخصیت استثنائی زن بودن تان را برده خویش بگردانند!

 آری زن به زیبائی اش بها می دهد، زن یک موجود دل به محبت داده است؛ جهت تأمین همین عاطفه محبت، و به دست آوردن دوستی هائی که در پیرامون خویش و محیط زندگی اش وجود دارند؛ مایل است که خود را زیباتر و پرجاذبه تر از آنچه که هست نشان بدهد. همه این واقعیات موجود در زندگی فردی و اجتماعی زن قابل پذیرش اند؛ اما زن زیورهای دیگری را هم در وجود خودش سراغ دارد، که بهتر است با استفاده نمودن از این زیبائی های معنوی ذاتی، آلودگی های برآمده از زیباپرستی های ظاهری و دروغین اطراف خودش را، از درون موجودیت زنانه اش، که اصیل ترین نقطه عطف زیبائی اوست بپیراید. پیوسته هم آن را به دیگر همجنسان خویش بیاموزد. اگر مایل است که زین پس، ” ضعیفه ” و ” کمینه ” نامیده نشود؟ و بداند که پایگاه حضور او در سطح خانواده و در کل اجتماع محل زندگی او، و نیز در تمامی این گیتی پهناور است. نه فقط از آشپزخانه به اتاق خواب و عکس آن!

 خزان 2572 آریائی هلند

 محترم مومنی روحی

مقاله قبلیقتل مشکوک فرمانده ستاد جنگ سایبری ایران در کرج
مقاله بعدیطرح فرضیه خودکشی در پرونده قتل عطاءالله رضوانی شهروند بهایی و اعتراض خانواده
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.