جشن مشروطیت را گرامی بداریم

0
215

در سال هزار و سیصد و بیست چهار هجری قمری، حدود صد و هفت سال پیش، پس از سالها تلاش بی وقفه سرداران دلاور و میهن پرست سرزمین اهورائی ما، سرانجام مظفرالدین شاه از سلاطین سلسله استبدادی قاجار، حکم تبدیل شدن حکومت استبدادی به حاکمیت مشروطه را امضاء نمود؛ و آن را به مجلس ملی کشور ابلاغ کرد.

رویداد چهاردهم امرداد سال 1285 خورشیدی، که به روز مشروطیت نامگذاری گردیده است؛ با کوشش سرداران میهن پرست ایرانی، ستارخان و باقر خان، که از خطه قهرمان پرور آذربایجان برخاسته و زمانی طولانی در جنگهای داخلی با نیروهای دولتی در پیکار بودند؛ برای تحقق این آرمان بزرگ ملی خویش، با تمام وجودشان، و نیز با تعداد اندکی از نیروهای خودجوش و میهن پرست آذری، مبارزه های بی وقفه ای را که با نیروهای دولتی داشتند را به ثمر رساندند؛ و در کمال افتخار، این روز خجسته را، در تقویم تاریخ ایرانزمین ثبت کردند.

پس از این پیروزی بی نظیر، و تثبیت برتری نیروهای مردمی نسبت به نیروهای دولتی، روز رهائی آزادیخواهان کشورمان، از یوغ استبداد و سلطه حکومت قجرها، به نام پر افتخار ” روز مشروطیت ” نامیده، و از آن پس به همین نام در دفتر سالنمای ایران، با همین نام گرامی در میان مناسبت های تقویمی کشور ثبت شده است. بعد از پیروز شدن افراد شبه نظامی گروه مبارزان، که به همراه آن دو مرد نام آور ایرانزمین، در مقابل لشگر بزرگ دولتی، و شکست دادن آنها در آن جنگ و جدل نابرابر، بعدها مردم قدرشناس ایران، ستارخان را به لقب سردار ملی، و باقر خان را هم به سالار ملی ملقب نمودند؛ و هنوز که هنوز است، این دو نام افتخار برانگیز، بر تارک رفیع قله ی میهن پرستی ایرانیاران میهن پرست می درخشند، و از برجسته ترین ایشان به شمار می آیند.

حدود چهل و دو سال پیش، در موزه ملی شهر تاریخی تبریز، در بخش یادبودهای نام آوران متحول کننده حکومت وقت ایران، از حاکمیت استبدادی، به مشروطه، عکسی را دیدم که تا آن زمان فقط نامش را شنیده بودم. صاحب آن عکس تاریخی یکی از همراهان و همرزمان ستار خان و باقرخان در آن لحظات سرنوشت ساز در میهن مان بود. نوه دختری او، در انجمن دانشوران ایران، واقع در خیابان هدایت دروازه شمیران در تهران، دبیر آن انجمن بود. وی که به من در فراگیری علم ” عروض و قافیه ” کمک بسیاری نموده است؛ در ارتباط با فعالیت های پدربزرگ قهرمان خودش، در هنگام مبارزه با استبداد قجری، مطالب فراوانی را، که از مادرش آموخته بود به من نیز انتقال می داد. در باره کوشش های ” حیدر عمواوغلی ” که عکس وی را در موزه تبریز مشاهده نموده ام؛ مطالب بسیاری را آموخت.

 TabrizRevolutionaries

مشهور است که شب نامه های هیجان برانگیز او، که تهیه می کرده و در خانه های ساکنان شهر تبریز می انداخته است؛ یکی از عوامل یاری دهنده در جریان پیروزی مردم، بر نیروهای دولتی بوده است؛ مطالب پراکنده ای را شنیده بودم. اما به یاد ندارم هرگز در همه آثار هنری که هنرمندان توانای کشورمان، در ارتباط با تحقق یافتن جشن مشروطیت، و فداکاری های سردار و سالار ملی، ستار خان و باقرخان تهیه کرده اند؛ اشاره پررنگی به نام ” حیدر عمواوغلی ” شده باشد!

از آن جهت که یادآوری موارد تاریخی به هم میهنان، در نظرم از منزلت والائی برخوردار است؛ بسیار عالی خواهد بود، که همگی ما، در اندازه بضاعت فکری خودمان، دلاوری های آن دو سردار نام آور میهن مان، و نیز دیگر همراهان قهرمان ایشان در آن برهه تاریخی را، همواره ارج نهیم؛ و از تأثیرات بی نظیر زحمات گرانقدر آن دو بزرگوار، و یاران میهن پرست ایشان، که در جهت برداشتن یوغ اسارت استبداد از گردن مردمان ایران، در آن روز و سال تاریخی، از همه وجودشان سرمایه گذاری نموده اند؛ به وجه شایسته ای یاد بکنیم.

اما شایسته است، کسانی که از علاقمندان تاریخ میهن باستانی ما هستند؛ دست کم جهت آگاهی یافتن جوانان عزیز ایرانی، از آنچه که می دانند به آنان نیز بیاموزند؛ تا لحظات ارزشمند تاریخی میهن مان، و نیز تلاش های گرانبهای آن دلاوران، در محفظه ی قلب های همگی ما به یادگار بمانند و به فراموشی سپرده نشوند!

وقتی مردم ایران، به ویژه نسل جوان کشورمان، اطلاعات بسیار محدودی نسبت به رویدادهای ملی و تاریخی کشورشان دارند؛ چگونه می توان از آنان انتظار داشت، که ایشان هم دانسته های خودشان را به دیگران، مخصوصا به فرزندان خودشان منتقل بکنند؟!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیتقدیر از کاترین بیگلو و بن کینگزلی با اهدای جوایز بفتا..
مقاله بعدیاسپیلبرگ از ساخت فیلم “تک‌تیرانداز آمریکایی” انصراف داد..
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.