از کوزه برون، همان تراود که در اوست !

0
346

مفهوم این ضرب المثل زیبای پارسی ما، آنقدر گویا است؛ که نیاز چندانی برای توضیح آن وجود ندارد. بدیهی است اگر در کوزه های متعدد، آب، سرکه، شراب، شربت، شیر و یا هر نوشیدنی دیگری ریخته شده باشد؟ نوشندگان آنها، همان کوزه ای را انتخاب می کنند؛ که مایع مورد نظر شان در آن جای گرفته است. کوزه هائي هم هستند، که به وسیله افراد نادرست و بدجنس و شیطان صفت، از مایعات زهرآگین پر شده اند؛ و کسانی که نمی دانند در آن ها مایعات مسموم کننده ریخته شده است. نادانسته از محتویات آنها استفاده می کنند؛ و اگر جان شان را در این ارتباط از دست ندهند؟ به سختی بیمار و نا سالم می شوند!

در کوزه بزرگ و بی نهایت مسموم و آلوده کننده ای، که در چهل و دو سال پیش، توسط سودجوهای جهان، برای ملت دربند و بی پناه ایران ساخته شد؛ و درون آن از بدترین محتویات فاسد و کشنده انباشته و بر مردم ایران تحمیل گردید. به جای آب گوارا و شراب ناب و دیگر نوشیدنی های لذت بخش، از زهر هلاهلی انباشته شده بود و هست؛ که جز رنج و تعب و بسیاری از ناملایمات دیگر روزگار را به آنها(مردم شریف ایران) نداد!

اما بیان حقیقت هر چقدر هم که تلخ باشد؟ مطرح نمودن واقعیتی است؛ که به هیچوجه نمی توان آن را انکار نمود؛ و به سادگی از کنار آن عبور کرد و رفت. این حقیقت تلخ و ناخوشآیند و تاسف بار، عدم ذکاوت ما ایرانیان در آن مقطع زمانی بود؛ که متوجه نشدیم، درون آنچه که می خواهند به ما هدیه کنند( تحمیل نمایند ) ؛ با چه ماده هستی برباد ده و مضری برای ایران و ایرانی انباشته شده است؟ و اصولا قصدشان از ایجاد چنین تغییر زورمدارانه ای( فروپاشی حکومت پادشاهی، و جایگزینی آن با جمهوری پلید اسلامی) چیست و چه نقشه شومی را برای ما و میهن مان کشیده بوده اند؟!

در چهل و اندی سال پیش، کوزه گران شیاد و قدرت پرست دنیا، برای تعدادی از کشورهای این جهان، اقدام به ساختن کوزه های بدشکل و بی قواره ای نمودند؛ و آنها را با بدترین، مسموم ترین و خطرناک ترین سموم مهلک خودشان پر کردند؛ و در کمال تنگ نظری و فرصت طلبی، آنها را در طبق های اخلاص مکارانه و برتری جویانه خویش گذاشتند؛ و به مردم تعدادی از سرزمین های گیتی تقدیم (تحمیل ) نمودند. تا هرگاه که بخواهند، به لفت و لیس کردن از نعمات طبیعی کشورهای مورد نظرشان بپردازند؛ و سفیهانه به سوء استفاده از دارائی های همان ملت مظلوم مشغول بشوند؛ و به راحتی و با دادن فرمان به نوکران دست نشانده خودشان در آن دیار، اسباب غارتگری خود از آن سرزمین را آماده و مهیا سازند؛ و اموال دیگران را به نفع خود شان به یغما ببرند!

از بخت بد، و از آنجائی که سرزمین باستانی ما، به نسبت کهنسالی خود و برخورداری از امتیاز نخستین مملکتی که با روش شاهنشاهی مدیریت می شد و از ممالک بسیار ثروتمند این جهان بود و هست. رگ طمع بیگانگان به دسترسی بر همه این نعمت های خدادادی را، چنان در مغز پلید آنان بلند کرد و برانگیخت؛ که شوم ترین طرح و نقشه موذیانه شان، جهت دست درازی به ایرانزمین را طراحی نمودند و پدید آوردند؛ که حتی خود ابلیس هم با دیگران چنین نمی کند !

حکومت کردن و دولتمداری نمودن، فقط به سیاستمدار بودن رهبران دنیا مربوط نمی شود. بلکه حاکمان و دولتمداران کشورهای مختلف، ناگزیرند که جهت حفظ نمودن موقعیت مهم خودشان، قبل از سیاس و کاردان بودن، در ماهیت وجود خویش از نعمت تیزهوشی و دورنگری و تصمیم گیری به موقع نیز بهره مند باشند. در غیر این صورت، در هر شرایطی و هر مکان و زمانی، همواره خطرهای داخلی و خارجی تهدیدشان می کند؛ و آسایش ایشان را مخدوش و نامنظم می نماید. چه بسا بسیار سریع تر از آنچه که به ذهن شان برسد؛ و بتوانند پیش بینی کنند. عمر حکومت شان به انتها می رسد؛ و تقریبا همه امکاناتی را که دارند از دست می دهند!

احتمالا رخ دادن مورد بالا، برای مردمی که از حاکمان درون سرزمین خودشان راضی هستند؛ ناگوار و آمیخته به حسرت و اندوه باشد. اما برای مردمان دیاری، که کارگزاران حکومتی و دولتی سرزمین ایشان، از جمله کوزه هائی می باشند؛ که یک قطره آب زلال و گوارا، و به اندازه یک جرعه شراب ناب در آنها نیست. اما در عوض مملو از مواد مسموم کننده و زهرآگین می باشند. بسیار نگران کننده و خطرآفرین است؛ تا همچنان در زیر چتر چنین حکومت های خودکامه و زورمدار و دیکتاتور محوری، روزگار بگذرانند و همواره در انتظار ریسک های مهلک آنان در حکومت شان باشند!

در طول چهار دهه و اندی که از حاکمیت آخوندهای بی خرد و ناکارآمد در ایران می گذرد. تا کنون سیزده دولت نابخرد و بی کفایت در آن به قدرت رسیده اند؛ که یکی از دیگری بدتر و بی مایه تر و خبیث تر ، در آن بر روی کار آمده اند؛ و هر کدام شان با ضعف بسیار و نادانی های مشهود، بر سختی و مشکلات متعدد در زندگی ملت ایران افزوده اند!

شوربختانه « نحسی عدد سیزده » گریبان مردم دربند این اشرار را گرفته است؛ و این سیزدهمی که به احتمال نزدیک به یقین، آخرین شان خواهد بود. یکی از بدترین انواع کوزه هائی است؛ که در مقدمه این نوشتار به آن اشاره شد!

آخوند شش کلاس تحصیل کرده رژیم ملاهای غاصب، و برگزیده و منتصب بی خردترین و جتایت پیشه ترین رهبران قدرت پرست جهان خامنه ای جلاد، در این رابطه( کوزه ای بدون یک قطره آب زلال و گوارا بودن) ، در میان تمامی دوازده دولت روی کار آمده قبل از خودش درون حکومت اشغالگر آخوندها، چنان گوی سبقت را از دیگران ربوده است؛ که گوئی پدر و مادرش پیش از به وجود آوردن این تخم فاسد و مسموم، از چاه تاریک و بی انتهای نابخردی و نادانی آب نوشیده و این موجود بی سواد و بری از دانائی را ساخته اند؛ و به جامعه بشری تحویل داده اند؟!

در هر کجا که ضرورت ایجاب نماید، که آخوند بی کمال سید ابراهیم رئیسی، به عنوان سیزهمین رئیس جمهور حاکمیت پلید ملاها در ایران، به درفشانی بپردازد و سخن پراکنی کند. تا چند « تپق » مشهود نزند، و واژه های مندرج در متنی را که به دستش داده اند؛ در محل مربوطه غلط و اشتباه نخواند. از پشت تریبون محل سخنرانی پائین نمی آید!

برای مردم ایران که می دانند، رئیس جمهور منتصب شان از سوی مقام عظما، تا به چه اندازه بی خرد و کم سواد است؟ جای تعجب نمودن در این رابطه وجود ندارد. برای شنوندگان خارجی سخنان درهم و بی محتوای او هم( چون به زبان پارسی آشنائی ندارند) قابل درک نیست؛ که رئیس جمهور یک سرزمین با قدمت چند هزار ساله، چگونه از بیان صریح و درست واژه های زبان مادری اش بی بهره است؟ و حتی یک ساعت کم تر یا بیشتر وقت نگذاشته، که به مطالعه متن از پیش نوشته شده از سوی مشاورانش بپردازد؛ تا که در محل سخنرانی در یک جایگاه بین المللی، نه فقط آبروی نظام بی نظم و حکومت ظالم پرورشان را به خطر نیندازد. بلکه حیثیت یک ملت بزرگ را هم خدشه دار نکند. درک این معنا آسان نیست!

به چند جمله اخیر او توجه کنیم: « در آقایون بانک ها……. من هم، به آقایون بانک های محترم در استان می گم…..هم، به سراسر کشور، به هیچ عنوان نباید هیچ بانکی، که بانک می خواهد تملک بکنه، موجب تعطیلی بانک شود. »!

لطفا اکر از جمله های روان و بدون اشتباه و کاملا منسجم!!! آقای رئیس جمهور منتصب خامنه ای جیزی دستگیرتان شد؟ برداشت های تان از بیانات حکیمانه ایشان را، برای دیگران هم توضیح بدهید. تا دوستان بتوانند، در موقعی که مورد پرسش دیگران واقع می شوند؟ پاسخ معقول و همه فهمی را به پرسش کنندگان ارائه بدهند!

« دی شیخ ، با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد، ملولم و انسانم آرزوست » !!

مقاله قبلیرویترز: محموله جدید میعانات گازی جمهوری اسلامی در ونزوئلا تخلیه می‌شود
مقاله بعدیماجرای ضرب و شتم کارگر شهرداری خرمشهر
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.