هیچ فکر نمیکردم ذکر چند خاطره از شیخ صادق خلخالی تا این اندازه موردتوجه عزیزان در داخل و خارج کشور قرار بگیرد.
ذکر این خاطرات یک اتفاق خوب را برای من رقم زد و آن این بود که بعضی دوستانی که نزدیک به چهل سال از آنها بیخبر بودم از گوشه و کنار جهان با من تماس گرفتند و ابن اتفاق خوب را درواقع مدیون ژورنالیست برجسته و صاحبقلم و پیشکسوت پرویز قاضی سعید عزیز هستم که مرا ترغیب و تشویق به نوشتن ابن خاطرات کرده است.
دیشب هم چند تن از هنرمندان نامی ایران از آمریکا تماس گرفتند و با شناختی که از من در مجلات سینمایی و هنری و اجتماعی قبل از انقلاب داشتند خواستار درج خاطراتم از سینما و موسیقی و هنرمندان پیشکسوت شدند که باید عرض کنم برای رعایت احترام این عزیزان کمکم این کار را، اگرچه بهصورت پراکنده، انجام خواهم داد.
برگردیم به ادامه خاطرات از شیخ صادق خلخالی:
باید عرض کنم شیخ صادق خلخالی را بهکلی از یاد برده بودم تا اینکه هفته گذشته مصاحبه دخترش فاطمه را در نشریه: اندیشه پویا «دیدم که از روی محبت فرزندی خواسته بود دستی به سر و روی سوابق پدرش بکشد! (خلخالی یک دختر و دو پسر داشت)
در بخشهای قبلی عرض کردم که خلخالی بهشدت علاقه به ماندن در تیتر اول روزنامهها و نشریات داشت و حتی از من میخواست که سؤالات تندی نسبت به وی طرح و حتی او را آیش من ایران بخوانم تا روزبهروز مشهورتر و معروفتر شود.
در صدور حکم اعدام هم لحظهای تأخیر و تعلل نمیکرد و خیلی خوشحال بود که نامش لرزه بر اندام متهمین میاندازد.
در آن زمان که خلخالی بهحکم امام امت حاکم شرع شده بود آیتالله قدوسی که روحانی موجه و باسوادی بود دادستانی انقلاب را بر عهده داشت و با احکام و روش کار خلخالی مخالف بود و چون زورش به خلخالی نچربید استعفا داد و به حوزه بازگشت.
خلخالی تبدیل به ماشین اعدام در مقام حاکم شرع شده بود. صبح در مریوان و سنندج عدهای را اعدام میکرد و شب خودش را به گنبدکاووس میرساند و دستگیرشدگان را به جوخه اعدام میسپرد و فردا بعدازظهر در حیاط پشتی زندان قصر ترتیب دستگیرشدگان مواد مخدر و منکراتی را میداد!
هر جا هم موردانتقاد قرار میگرفت میگفت از طرف امام حکم و مجوز دارم!
خلخالی در مقام حاکم شرع دادگاههای انقلاب صدها نفر را اعدام کرد که بسیاری از آنان وابستگان به حکومت پهلوی بودند و من لیست اسامی آنها را در کتاب سهجلدی خاطرات خود» من و فرح آوردهام و مضبوط است.
خلخالی در شب پیروزی انقلاب قصد داشت ۲۴ نفر را اعدام کند که درنهایت پس از موافقت امام خمینی چهار نفر اعدام (سپهبد مهدی رحیمی، ارتشبد نعمتالله نصیری، سرلشگر منوچهر خسرو داد و سرلشگر رضا ناجی) اعدام شدند.
مرحوم حاج مهدی عراقی شخصاً برایم تعریف کرد که امام خمینی به من (عراقی) دستور داد که برود و نظارت کنم تا آن چهار نفر با خانوادههایشان تماس بگیرند و اگر وصیت و مطالبی دارند بنویسند.
اما خلخالی بهسرعت از مدرسه علوی به مدرسه رفاه رفت و هر چهار نفر را قبل از رسیدن من (عراقی) روی پشتبام مدرسه تیرباران کرد!
دکتر ابراهیم یزدی از اتباع آمریکا که در پاریس خود را به امام رساند و با ایشان به تهران آمد و وزیر امور خارجه دولت بازرگان شد و پس از سقوط بازرگان جزو اوپوزیسیون داخل کشور و بعد از مرگ بازرگان رئیس نهضت آزادی شد و ادعای آزادیخواهی و لیبرال منشی دارد در آن زمان در مدرسه رفاه بازجویی از عوامل دستگیرشده رژیم شاه را به عهده داشت و دست راست خلخالی بود و حتی بعضی دستگیرشدهها را کتک میزد!
خلخالی و عوامل و اذنابش با محبوسین و افراد در شرف اعدام شوخی و مزاح میکردند و اول مردم را اعدام میکردند و بعد برای تکمیل پرونده ادعانامه مینوشتند!
همین ابراهیم یزدی در خاطراتش مینویسد: «وقتی من رسیدم، خلخالی و تیماش مشغول مذاکره برای نوشتن ادعانامه علیه اعدامشدگان (رحیمی، نصیری، خسرو داد و ناجی) بودند. من بسیار تعجب کردم و گفتم شما دیگر کی هستید که اول اعدام میکنید بعد کیفرخواست مینویسید!
یک روز عصر منشی خلخالی اطلاع داد که عدهای قاچاقچی را آوردهاند و حاجآقا دارِ محاکمه می کنه بیائید برای تهیه خبر!
من و عکاس روزنامه بهسرعت خودمان را به حیاط پشتی زندان قصر – دفتر سرتیپ محرری که حالا دفتر کار بعدازظهرهای خلخالی شده بود رساندیم و ملاحظه کردیم پاسداران کمیته عدهای را به جرم داشتن و استعمال مواد مخدر و شرب خمر در حیاط بهصف کردهاند و خلخالی هم که عرقچین بر سر و با لباس راحتی روی صندلی نشسته، در حال نوشیدن چای نگاهی به گزارش پرونده میاندازد و دستور صادر میکند!
سه چهار نیمکت چوبی هم داخل حیاط گذاشته بودند و محکومین به شلاق را روی نیمکت میخواباندند و یک نفر روی شانههای محکوم مینشست و یک نفر روی پاهای آن بختبرگشته و دو نفر هم که شلاق در دست داشتند رو به رویهم میایستادند و دوتایی شلاق میزدند تا کار روزانه سریعتر انجام و وقت به همه برسد!
در بین این دستگیرشدهها یک پیرمرد موقر و با قدی نسبتاً بلند و موی سفید بود که خطاب به خلخالی گفت من سی سال است تریاک میکشم و مرا به خاطر اختلاف مالی به کمیته» لو دادهاند و آدم آبروداری هستم. خلخالی قدری در مذمت تریاککشی صحبت کرد و دستور داد متهم را خواباندند و شلاق زدند، نمیدانم طرف زیر شلاق مرد یا بیهوش شد چون بعد از پایان اجرای حکم نتوانست بلند شود و پاسداران در حیاط را گشودند و همراهان پیرمرد معتاد را خواستند و دو نفر جوان به داخل آمدند و مرد شلاقخورده ازحالرفته را روی دست گرفتند و از حیاط دفتر خلخالی بیرون بردند!
یک نفر را هم گرفته بودند که دهانش بوی الکل میداده است؛ مرد میانسالی بود و مرتب برای خلخالی قسم میخورد که بوی الکل نبوده و او را موقع خروج از دندانپزشکی گرفتهاند و بوی متصاعد شده از دهانش مربوط به داروی دندانپزشکی بوده است!
خلخالی از توضیحات این فرد بسیار جوش آورد و گفت این مرتیکه دیو… مرا خر حساب کرده و خیال میکند میتواند مرا فریب بدهد و چون خواسته با دروغگویی مرا بفریبد پنجاه ضربه را صد ضربه مینویسم تا منبعد هم عرق نخورد و هم دروغ نگوید!
در بین صحبتهایی که باهم داشتیم یکبار به وی گفتم در اجتماع شمارا به خاطر کشتارهایی که میکنید «آیش من» ایران مینامند و این خوب نیست و موجب وهن روحانیت است!
خلخالی که گویا تا آن زمان اسم آیش من را نشنیده بود اول پرسید آیش من نمنه دی (آیش من چیه) من در معرفی آیش من خیلی دستوپاشکسته، برای اینکه خلخالی عصبانی نشود، توضیحاتی دادم و برعکس انتظار من خلخالی نهتنها عصبانی نشد بلکه خیلی هم حال کرد و از من خواست این مقایسه را هر طور صلاح میدانم در روزنامه مطرح کنم و توجیه اش هم این بود که باید اسم خلخالی لرزه بر اندام ضدانقلاب بیندازد!
یکبار در خصوص محاکمات او صحبت میکردیم و بحث به روش کار دادگاه های کشورهای دموکراتیک رسید و خلخالی گفت: اصولاً داشتن زندان در اسلام و حکومت اسلامی جایز نیست و خلاف عقل و عدل است چون شخص یا مجرم هست و یا نیست (!) اگر مجرم است باید بهمحض دستگیری توسط حاکم شرع محاکمه و درجا مجازات شود. اینکه مجرم را در زندان نگهدارند و از بیتالمال بدهند بخورد کار غلطی است!
در مورد حق داشتن وکیل مدافع در محاکم هم معتقد بود فقط کسانی که لال هستند و قدرت تکلم ندارند باید وکیل داشته باشند تا از طرف آنها حرف بزند!
علاوه بر مرحوم بازرگان و اعضای دولت موقت و بعضی اعضای شورای انقلاب آیتالله سید محمد حسینی بهشتی هم بهشدت از کارهای خلخالی متأثر و متألم بود و وقتی به ریاست قوه قضائیه رسید (دران زمان دیوان عالی کشور) اولین کاری که کرد برکناری خلخالی از حاکمیت شرع و سپردنش به بایگانی تاریخ بود!
خلخالی موقعی که نماینده مجلس شد با عمال نفوذ در مسقط الراس خویش برادرش را هم که در گیوی مغازه کوچک بقالی داشت بهعنوان نماینده مردم اردبیل به مجلس شورای اسلامی آورد!
خلخالی در جریان خلع لباس آیتاللهالعظمی شریعتمداری با جمعآوری امضاء و طی اظهارات تندی خواستار اعدام مرجع تقلیدی شد که زمانی افتخار میکرد از او چندین مجوز دارد و شهریه میگرفته است!
پس از رحلت جانسوز امام امت ستاره بخت خلخالی هم افول کرد و صلاحیت وی برای انتخابات مجلس رد شد و یاران سابق به او پشت کردند، خلخالی هم که روحیه تند و انتقامجویانهای داشت شروع به نامهنگاری و توهین به بزرگان و لگدزدن به گذشته کرد و به سرنوشت آذری قمی دچار شد. حتی برای دهنکجی به رژیم به خانه آیتالله منتظری که مغضوب شده بود میرفت و پشت سر او نماز میخواند تا بدینوسیله خود را سبک کند!
در اواخر عمر هم از گذشتهاش نادم شده بود و اظهار پشیمانی میکرد.
بخصوص از توهین و اذیت و آزاری که به مهندس بازرگان رسانده بود نادم بود.
* علاقهمندان برای آگاهی بیشتر به کتاب خاطرات دوجلدی شیخ صادق خلخالی مراجعه کنند که وی بعضی مصاحبههای مرا با ذکر نام در اول کتاب خاطراتش آورده است.