روزش را دقیقاً به خاطر ندارم اما اردیبهشتماه سال 1359 بود که خلخالی با من تلفنی صحبت کرد و خواست با عکاس روزنامه به محل آرامگاه رضاشاه کبیر در شهرری بروم.
وقتی رسیدم مشاهده کردم خلخالی چند جرثقیل بزرگ و عدهای پتک به دست و تجهیزاتی برای تخریب آرامگاه رضاشاه آورده و عدهای از خبرنگاران خارجی را هم خبر کرده است و خودش هم کلنگی در دست دارد!
خبرنگارانی از دویچه وله آلمان و چند نشریه خارجی هم بودند و خلخالی از من خواست تا صحبتهای او را برای خبرنگاران خارجی ترجمه کنم.
خبرنگاران آلمانی پرسیدند چرا میخواهید چنین بنای باشکوهی را خراب کنید، اگر این بنا در اروپا بود بهعنوان یک اثر معماری برجسته محافظت و یا تبدیل به یک موزه میشد. (قریب به مضمون)
خلخالی در پاسخ گفت: این بنا یادآور طاغوت است و فرزند رضاخان در کنار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی ساخته تا آرامگاه آن حضرت را از سکه بیندازد و مردم مؤمن با دیدن عظمت آرامگاه رضاخان کمکم ایمان خود را به مقدسات اسلامی از دست بدهند و شاه عمداً طوری این آرامگاه را ساخته که جلوی گنبد و بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی را بگیرد و ما از همان اول با ساختن این آرامگاه مخالف بودیم اما شاه اعتناء نکرد و به خواست روحانیت و علما بر توجهی کرد و ما امروز این آرامگاه را که زنده نگاهداشتن طاغوت است خراب میکنیم!
در این موقع که عکاسان داخلی و خارجی و فیلمبرداران شبکههای تلویزیونی سرگرم عکسبرداری و تهیه فیلم و خبر بودند پیکی از طرف دولت موقت آمد و نامهای آورد و به دست خلخالی رساند و معلوم شد دولت موقت با تخریب ساختمان اظهار مخالفت کرده است.
خلخالی اعتنایی به خواسته مسئولین بلندپایه دولت نکرد و یکی دو بار هم که آمدند و به او گفتند نخستوزیر یا وزیر ارشاد پای تلفن او را میخواهند وقعی نگذاشت و گفت مهم دستور امام امت است و من به دستور امام این کار را به انجام میرسانم و دولت موقت طرفدار طاغوت است (!) با زدن کلنگ مراسم تخریب را آغاز کرد.
من همان روز با خلخالی مصاحبه مفصلی در مورد تخریب مقبره رضاشاه انجام دادم که همراه با دو صفحه عکس و یک گزارش مفصل در مجله اطلاعات هفتگی که در آن زمان تیراژ بالایی داشت چاپ شد و انعکاس زیادی پیدا کرد.
مرحوم مهندس مهدی بازرگان با اعدامهای سریع و یا این قبیل کارها (تخریب بناها) مخالف بود و بارها پیش امام خمینی رفته و خواستار سلب مسئولیتهای خلخالی شده بود و به همین خاطر خلخالی سایه مهندس بازرگان را با تیر میزد و مخالف جدی بازرگان بود.
همان روز به خلخالی گفتم این بنا را بجای تخریب تبدیل به موزه کنید و یا یک کاربری دیگری برایش در نظر بگیرید اما خلخالی گفت هر کس از این جاده آرامگاه عبور میکند به یاد رضاخان میافتد و چهبسا سلطنتطلبها برایش فاتحه هم بخوانند و ما وظیفهداریم آثار طاغوتی را از سرزمین اسلام پاککنیم.
استحکام ساختمان آرامگاه موجب شد تخریب آن علیرغم بهکارگیری همه امکانات موجود به طول بینجامد. سنگ مرمر سیاه حجاریشده و سنگنگارههای داخل آرامگاه هم که آثار بینظیر هنری بودند تخریب شدند و برخلاف انتظار خلخالی جنازه رضاشاه و شاهپور علیرضا هم در آنجا نبود.
خلخالی در پاسخ به اعتراضات دولت موقت و مردم اظهار داشت بهفرمان امام آرامگاه را تخریب کرده و غیر از بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) و شاهچراغ و حضرت معصومه (س) و شاه عبدالعظیم و امامزادهها که زیارتگاه مسلمین هستند کلیه بناهایی که روی قبر شاهان و شعرا ساختهشدهاند تخریب خواهند شد!
خلخالی در حوالی میدان ونک آپارتمانی را که در زمان شاه متعلق به دکتر ایادی بود در اختیار گرفته بود و من یکی دو بار برای مصاحبه با وی به آنجا رفتم.
خلخالی معتقد بود که رضاشاه و محمد رضاشاه عمداً برای فردوسی و خیام و ابوعلی سینا و حافظ و سعدی آرامگاههای مجلل و بزرگ ساختهاند تا مردم بجای زیارت اماکن متبرکه به زیارت قبر این افراد بروند و قصد تخریب همه آنها را داشت!
خلخالی پس از تخریب آرامگاه رضاشاه قصد تخریب آرامگاه فردوسی و تخت جمشید پارسه (تخت جمشید) و بسیاری آثار تاریخی را هم داشت که با مخالفت دولت موقت ازجمله وزیر فرهنگ پرویز ورجاوند، استاندار فارس (نصرتالله امینی) و بخصوص آیتالله طالقانی و مقاومت مردم مرودشت و کارکنان پارسه، در این امر ناکام ماند.
پس از تخریب آرامگاه رضاشاه بجای آن حوزه علمیه شاه عبدالعظیم ساخته شد و خلخالی تولیت آن شد!
مرحوم مهندس بازرگان بهصراحت خلخالی را فردی دارای مشکلات دماغی مینامید و چند جایی هم او را دیوانه خوانده بود.
بخصوص بعد از اعدام هویدا (که بازرگان و دولت موقت شدیداً با آن مخالف بودند) میانه خلخالی با دولت موقت کارد و پنیر شده بود و خلخالی علناً بازرگان و اعضای دولت موقت را به اعدام تهدید میکرد!
مخالفان دولت موقت هم از این موضوع استفاده کرده و خلخالی را به توهین و خطونشان کشیدن برای دولتیها تشویق میکردند؟
پس از فوت مهندس بازرگان از اعمال خود پشیمان شده بود و یکبار که در دوران انزوایش در قم با وی در مورد رفتارش با بازرگان سؤال کردم گریست و گفت من در مورد بازرگان و آیتالله شریعتمداری و آقای منتظری و خیلیها اشتباه کردم و این اشتباه به خاطر آن بود که هر کاری میکردم بجای آنکه موردانتقاد قرار بگیرم کردن تشویق میشدم!