غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز
حافظ
میانروزهایی که دشمنان سوگند خورده ایران و خودفروختگان مردمفریب، رستم صولتهایی بودند که “افندیپیزی ” بودنشان پوشیده بود و باز، هرچند، بسیاری از شکر خوردنشان پشیماناند ترسی هم نداشته و ندارند که ندامتشان را به زبان و قلم بی آورند و با یک “شکر ” خوردیم سروته قضیه را به هم میآورند، اما آنکس که دل، دیده و اندیشه در آتش دارد، من و تو هستیم و نه آن بیگانهپرستان به مراد دل رسیده.
حقیقت این است که دیدنیها کم نبود و ما کم دیدیم، خواندنیها کم نبود و ما کم خواندیم و عشق و عاشقیها کم نبود و ما کمتر بر آن ورجاوند خاکمان عاشقی کردیم.
به قول سرداران آزادگی آریامنش و بشیری در مرور ملالتبار روزها و سالهای غربت، در وانفسایی که معماران جمهوری خواهان دموکرات و اسلامی چه از نوع خارجی و چه از نوع داخلی، چه در محضر جماران و چه در ساحت غربت، “بازار مسگر ” ها به دست آورده و همان کار “لاف در غربت ” میکنند و نسلی که میآید (و سالهای پیش از نکبت خمینی را به یاد نداشته و ندارد، به ترفند میفریبند و لزوم کندوکاو درگذشته) نه به خاطر آنکه گذشته را بچسبیم و آینده را رها نماییم، بلکه این نسل بداند چرا اینهمه ناهنجاری را تحمل میکند، یک اولویت شده است، اولویتی که حتی میتوان از آن بهعنوان دسترسی به ریشه، یادکرد.
بگذریم، صحبت از جبهه بهاصطلاح ملی است، دکتر مصدق و پیروانش! هرگز دشمنی با مصدق نداشته و ندارم ولی تمایل به بیان آن چیزی دارم که حتماً اندک افرادی از آن آگهاند و جرئت بازگو کردنش را نداشته یا ندارند! کوتاه نمایم تا خود شاهد آن باشید که کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست!
نام دکتر مصدق با نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران آنچنان به یکدیگر آمیخته که بهسختی میتوان این دو را از همدیگر تفکیک نمود ولی بهراستی این مصدق بود که نفت را ملّی نمود؟ آیا آنگونه که هموندان جبهه ملّی و جمهوری خواهان وانمود میکنند اگر جبهه ملّی و مصدق نبود نفت ایران ملّی نمیشد؟
حال که کار وطن به اینجا کشیده شده با کمک اسناد و مدارک به این پرسشها پاسخ داده خواهد شد تا حداقل آنهایی که یکسو به مسائل نگریسته و مستنداتشان همان تزهایی است که از جراید خارجی (آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی) استخراجشده در این دوران یائسگی مغزی خود در جهل ابدالدهر باقی نمانند.
دکتر حسن ارسنجانی، وکیل دادگستری و لیدر جمعیت آزادی در روزنامه معروفش “داریا ” بهتندی قرارداد الحاقی مرسوم به گس ـ گلشائیان را که اواسط عمر دوره پانزدهم مجلس شورای ملّی به امضاء رسیده بود را موردحمله قرارداد و عباس اسکندری یکه و تنها جنگ علیه کمپانی نفت را در مجلس پانزدهم به مدت چند ماه ادامه داد.
از دهم تا چهاردهم بهمن 1327 اولین تجمع دانشگاه بر ضد قرارداد گس ـ گلشائیان صورت گرفت و دانشجویان قطعنامه شدیدی علیه آن صادر کردند تا اینکه فردای آن روز محمدرضا شاه پهلوی در دانشگاه مورد سوءقصد ناصر فخرآرایی قرار گرفت و در پی آنچنان محیط ارعاب و وحشتی فراهم شد که سروصدای لایحه گس ـ گلشائیان برای مدتی خوابید.
حسین مکی در آنزمان مشغول نوشتن تاریخ بود و بقائی کرمانی یار صمیمی هژیر، وزیر وقت دربار به حساب می آمد. دکتر مصدق در منزل خود کمترین اعتراضی نداشت، آیت الله کاشانی بدور از بوی نفت و حائری زاده هم در مجلس نقش مبارز پرسروصدائی علیه ارتش و نظامی بازی؛ بازی می کرد.
پس از ماجرای سوءقصد، توطئه ای علیه جان حائری زاده کشف و سپهبد رزمآرا نیز به این بهانه عده ای را دستگیر نمود. در همین زمان جمعی به منزل آیت الله کاشانی حمله ور شده و وی را کتک زدند که رزمآرا، کاشانی را تبعید نمود. تاریخ نویس آنزمان، حسین مکی در برابر این وقایع در مجلس سکوت نمود و تنها حائری زاده بود که طی نطقی به تبعید آیت الله اعتراض کرد.
اندکی بعد مجلس مؤسسانی تشکیل شد که چند فصل از قانون اساسی ازجمله افزایش اختیارات محمدرضا شاه پهلوی، فرماندهی کل قوا، حق انحلال مجلس شورای ملی و مجلس سنا را به پادشاه تفویض نمود.
هنگام تشکیل مجلس مؤسسان، دکتر بقائی کرمانی و مهندس رضوی که هر دو وکیل مجلس بودند به حوزه انتخاباتی خود، کرمان رفته و موقع بازگشت این دو، شایعه جنون رضوی بر سر زبانها افتاد و بقائی کرمانی نیز ناگهان یک آزادیخواه شد. رابطه دوستی عمیق بقائی و هژیر، وزیر دربار با رزمآرا، رئیس ستاد ارتش که عداوتی دیرینه داشت کار را بهجایی رسانده بود که در هر فرصتی، بقائی نطقی به طرفداری از هژیر علیه رزمآرا خطابه میکرد. جالب اینکه هنوز صدای نفت به گوش نمیرسید.
ادامه دارد…
بخش دوم را اینجا بخوانید